امانم بده by محمدعلی بهمنی


امانم بده
Title : امانم بده
Author :
Rating :
ISBN : 9645563755
Language : Persian
Format Type : Paperback
Number of Pages : 95
Publication : First published January 1, 2006

best books, امانم بده by محمدعلی بهمنی this is very good and becomes the main topic to read, the readers are very takjup and always take inspiration from the contents of the book امانم بده, essay by محمدعلی بهمنی. is now on our website and you can download it by register what are you waiting for? please read and make a refission for you


امانم بده Reviews


  • Ahmad Sharabiani

    Respite Me, Mohammad Ali Bahmani
    تاریخ نخستین خوانش: دوازدهم اکتبر سال 2003 میلادی
    عنوان: امانم بده؛ شاعر: محمدعلی بهمنی؛ تهران، دارینوش، 1380؛ در 95 ص؛ شابک: 9645563755؛ موضوع: شعر شاعران معاصر ایرانی - قرن 21 م
    بر روی جلد به خط نستعلیق این بیت از سعدی سخن، دیدگان بینشگر را میآراید
    زنهار نمی‌خواهم کز کشتن امانم ده؛ تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی
    ا. شربیانی

  • Shadi

    کتاب را که باز می کنی اشعار را میبینی ولی با هجوم صداها مواجه میشوی از عهدیه و رامش و حمیرا گرفته تا ناصر عبداللهی و همایون شجریان و علیرضا قربانی و حتی شادمهر

    بهار بهار
    پرنده گفت یا گل گفت؟
    خواب بودیم و هیچکی صدایی نشنفت

    بهار بهار ...صدا همون صدا بود
    صدای شاخه ها و ریشه ها بود

    بهار بهار چه اسم آشنایی
    صدات میاد اما خودت کجایی؟

    وا بکنیم پنجره ها رو یا نه؟
    تازه کنیم خاطره ها رو یا نه؟

    بهار اومد لباس نو تنم کرد
    تازه تر از فصل شکفتنم کرد

    بهار اومد با یه بغل جوونه
    عیدو آوورد از تو کوچه تو خونه

    (حیاط ما یه غربیل
    باغچه ی ما یه گلدون
    خونه ی ما همیشه
    منتظر یه مهمون


  • Saman


    آقاي (محمد علي بهمني) را اينك به عنوان شاعري كه بيش‌تر در قالب غزل شعر مي‌گويد مي‌شناسند و چند باري اين‌جا و آن‌جا خواندم كه صفت (پدر غزل معاصر) را به وي اعطا نموده‌اند كه اين هم مثل باقي حرف‌هاي ما ايراني‌هاست(نگفتم كار، چون از ما جماعت ايراني كاري بر نمي‌آيد و فقط اهل حرف زدنيم؛ چرا كه مفت است). البته كاري به اين‌گونه صفت‌هاي "هشت من نه شي" ندارم؛ چرا كه تماماً حاشيه است و اگر در زمينه‌ي غزل بخواهيم به عنوان يك منتقد آگاه و دانا و از روي تحقيق و تحليل متوجه بشويم كه چه كساني و يا چه كسي بزرگ‌ترين خدمت را به اين قالب از قالب‌هاي ادب منظوم اين كشور كرده است، ابتدا بايد از (نيما يوشيج) نام برد با تئوري‌هاي تازه‌اي كه در آن زمان در روح غبار گرفته و تكرار مكررات شعر آن زمان دميد و اصل نام‌ها كه دو تن ديگر هستند كه به جد و با آگاهي كامل اين قالب را به پيش و يا شايد بتوان گفت به اوج خود رساندند. بانو (سيمين بهبهاني) و مرحوم (حسين منزوي).

    به هر حال، كتاب (امانم بده) مجموعه‌اي‌ست از قالبي ديگر كه آقاي (بهمني) در آن دستي بردند و آن قالب ترانه است. آقاي (عبدالحسن ستار پور) يا همان كه مردم به نام (ستار) خواننده مي‌شناسندش، ترانه‌اي دارد كه من بسيار دوستش مي‌دارم. در اين كتاب ديدم ترانه‌سرايش آقاي (بهمني) است و برايم جالب شد. ترانه اين چنين شروع مي‌شود

    شبا تو زمزمه‌هاي ميخونه
    هر كي از تو مي‌خونه خوب مي‌خونه
    .
    هر كي از تو مي‌خونه غم تو صداشه
    غمي كه خوبه تو هر صدايي باشه

    غمي كه تا نباشه صدا، صدا نيست
    اين همه زمزمه تو ميخونه‌ها نيست
    .
    شبا تو زمزمه‌هاي ميخونه
    هر كي از تو ميخونه خوب مي‌خونه

    *********

    در پايان دو ترانه از اين مجموعه را انتخاب كرده‌ام كه خوش‌تر مي‌دارمشان و به نوعي برايم " بهتر آن باشد كه سر دلبران، گفته آيد در حديث ديگران" را دارند. يكي از آن‌ها را مرحوم (ناصر عبدالهي) اجرا كرد و ديگري را اطلاع ندارم كه آيا اصلاً ضبط شده است يا خير؟ باقي، وفاي شما باد

    دل من يه روز به دريا زد و رفت
    پشت پا به رسم دنيا زد و رفت

    پاشنه‌ي كفش فرار و وَر كشيد
    آستين همتُ بالا زد و رفت

    يه دفه بچه شد و تنگ غروب
    سنگ توي شيشه‌ي فردا زد و رفت

    دفتر گذشته‌ها رُ پاره كرد
    نامه‌ي فرداها رُ تا زد و رفت

    حيووني تازگي آدم شده بود
    به سرش هواي حوا زد و رفت

    زنده‌ها خيلي براش كهنه بودن
    خودشُ تو مرده‌ها جا زد و رفت

    هواي تازه دلش مي‌خواس ولي
    آخرش توي غبارا زد و رفت

    دنبال كليد خوشبختي مي‌گشت
    خودشم قفلي رو قفلا زد و رفت

    *************

    هم حرفاي تو شيرين ِ هم صدات قشنگه
    دلم عاشق ِ كدوم شه؟
    مي‌خوام كه باهام حرف بزني سكوتُ بشكن
    نكنه كه حرفام تموم شه

    موندم كه چه فرقي ميون امروز و فرداس
    كه هي امروز و فردا مي‌كني تو
    اينُ مي‌دونم فردا واسه فرداهاي بعد
    بازم بونه‌اي پيدا مي‌كني تو

    اين امروز و فردات منو كشته
    حل ِ اين معمات منو كشته

    اين راسه ميگن كه: بي‌وفاس هر كي كه زيباست؟
    راسشُ بگو! دروغ تو چشماي تو پيداس
    هي امروز فردا مي‌كني، كاش مي‌دونسم
    اين رسم ِ همه خوشگلا يا رسم ِ تو تنهاس

    اين امروز و فردات منو كشته
    حل ِ اين معمات منو كشته

  • Bahman Bahman

    جسمم غزل است اما، روحم همه نیمایی ست
    در آینه ی تلفیق، این چهره تماشایی ست

    تن خو به قفس دارد، جان زاده ی پرواز است
    آن ماهی تنگ- آب و این ماهی دریایی ست

    در من غزلی اینک دنبال تو می گردد!
    ای آنکه تو را دیدن انگیزه ی گویایی ست

    «من» فکر گریزم «او» تا راه به من بندد
    با قافیه های ناب در حالِ صف آرایی ست:

    کز خلق چه می جویی، شاعر؟ که به شعرِ تو
    از حالتِ چشم اوست، گر این همه گیرایی ست

    این اوست که تفسیری از صبح و صدف با اوست
    این اوست که تعبیری از خوبی و زیبایی ست

    «من» یک تن و «او» بسیار، «من» ساده و او عیّار
    «او» می کِشَدم ناچارآنسوی که شیدایی ست

    در رفتنم و در «من» خَلقی است که می بَندَد
    ره را که: کجا شاعر؟ هنگامِ هم آوایی ست

    «او» یک تَن و «ما» بسیار، یک تن به زمین بسپار
    آوا به قفس مَگذار، کآوای تو دنیایی ست

    من بینِ دو در مانده واجسته و درمانده
    تا خود چه کُند-شعرم- این را که معمایی ست