Who Is to Blame?: A Novel in Two Parts by Alexander Herzen

Who Is to Blame?: A Novel in Two Parts Reviews

• 
  HAMiD

  کتاب را رفیقِ ارجمند، نوید تقوی(سپاس از او) پیشنهادِ خواندن داد. مانده بود تا این ایامِ خانه نشینی فرارسید و چه بهتر از هم نشینی با نویسنده ای که در پسِ داستانِ اگرچه تکه پاره اش(در نمای ظاهری) دارد انگار از وضعیتِ امروز ما هم می گوید. اصلن انگار کن ما در این سرزمین همچنان در وضعیتِ ارباب و رعیتی باقی مانده ایم. اصلن انگار کن جماعتِ ارباب هم چنان شلاق می زنند به گُرده ی رعیت بدبخت که از قضا تنها امیدش هنوز به همان لبخندهای شومِ دروغینِ ارباب ها است؛ چه وضعیتِ طنزآلود و دردآوری است! این است که طنزِ گزنده و خزنده ی داستان عجیب دلچسب است و خواندنش بسیار خوشایند و دردآور. و نیز تلاش نویسنده بسیار خواندنی ست در ترسیمِ جامعه ای که فرجام شومی خواهد داشت که داشت و انقلابِ اکتبر همان بر سر رعیت آورد که ناآگاهانه، خشم و زور و اجبار و دروغ را حاکمِ خودش کرد. سرنوشتِ تلخی است و راستی مقصر چه کسی است؟ بهتر است بخوانیم
  همچنین سپاس از آبتینِ گلکار برای بازگردانِ تمیزش از داستانِ هرتسن، انقلابیِ بی تعصبِ در تبعید
  
  1399/02/03
• 
  Navid Taghavi

  "من روس هستم. زندگی به من آموخته است بیندیشم، اما اندیشیدن به من راه زیستن را نیاموخته است."
  یکی از شخصیت های رمان "گناه از کیست؟" هرتسن
  کتابِ داستایفسکی : جدال شک و ایمان - ادوارد هلت کار با ترجمه خشایار دیهیمی - اینگونه شروع می شود. پس از خواندن این جمله، کنجکاو شدم تا از هرتسن بیشتر بدانم. نتیجه آن شد که متوجه شدم همین رمان به فارسی ترجمه شده است. با نام "مقصر کیست" از آبتین گلکار
  هرتسن به قواعد متعارف ادبی کم اعتناست. رمان پیرنگ مشخصی ندارد. در فصل اول از بخش نخست کتاب (که تنها 9 صفحه است) شاهدِ استخدامِ معلم جوانی در منزل ژنرالی هستیم. رمان با جلسه معارفه معلم در خانه آغاز می شود که باب آشنایی اولیه با شخصیت های رمان را فراهم می کند. هرتسن فصل را اینگونه به پایان می رساند.
  "من بلد نیستم داستان بنویسم : شاید دقیقا به این علت که ابایی از آن ندارم که داستان را با چند زندگینامه ی مقدمه وار از منابع کاملا موثق شروع کنم. قاعدتا ابتدا نوبتِ ..."
  و سپس در فصل دوم زندگی نامه ی ژنرال آورده می شود و در فصل سوم هم زندگی نامه ی معلم. کم اعتنایی هرتسن به قواعد ادبی به همینجا ختم نمی شود. آنچنان که می بینیم در یک سوم ابتدایی کتاب نشانی از قهرمان رمان (ولادیمیر بلتوف) نیست. بلتوف از نمونه های معروفِ تیپِ "آدم زیادی" است.
  هرتسن در سال 1841 نوشتن "مقصر کیست" را شروع کرد و پنج سال بعد آن را به پایان برد. در زمان حیاتِ او تنها یک بار کتاب چاپ شد و حتی در فضای باز 1905 هم رمانش امکان تجدید چاپ را پیدا نکرد. رمان با ستایش بزرگانی همچون داستایوسکی، نکراسوف و بلینسکی همراه شد و در جبهه مخالف فردی همچون بولگارین – که به حملات مرتجعانه به نویسندگان مترقی تاریخ ادبیات روسیه شهرت دارد - علیه رمان موضع گرفت. "در اینجا رعیت داری به نام نگروف که یک ژنرال بازنشسته ی روس است، همچون حیوانی تمام و کمال، و جاهلی فاسدالاخلاق به تصویر کشیده می شود ... اشراف با خلق و خوی حیوانی و فطرتهای پست نمایانده می شوند ... و معلمی که پسر یک طبیب شهرستانی است و دخترکی که از یک زن رعیت زاده شده، الگوی خیر و نیکی شده اند ... من کل این داستان را محل اشکال می بینم.
  در منابع فارسی اطلاعات کمی درباره هرتسن یافت می شود، با اینحال اگر به شناخت بیشترِ هرتسن علاقه مند هستید، می توانید سراغ کتاب تبعیدیان سودایی نوشته ادوارد هلت کار (ترجمه خشایار دیهیمی) بروید. در کتاب "قدرت اندیشه" آیزا برلین هم مقاله ای درباره هرتسن به نام "انقلابگر بی تعصب" موجود است که عزت الله فولادوند آن را ترجمه کرده است.
  با وجودی که ناشر و مترجم "مقصر کیست" شناخته شده هستند، اما 6 سال پس از انتشار، رمان هنوز به چاپ دوم نرسیده است. در ابتدای پست، جمله ای از کتاب را با ترجمه خشایار دیهیمی خواندید. در پایان ترجمه آبتین گلکار از همان بخش را می آورم.
  "من روس هستم و زندگی به من یاد می دهد چطور فکر کنم، نه آنکه فکر یاد بدهد چطور زندگی کنم"
  
• 
  Ehsan'Shokraie'

  مقصر کیست اثر آلکساندر هرتسن هجویه ای طنز آلود بر جامعه اشراف روسیه ست..نگاهی منتقدانه و گاه متمسخر بر زندگی هایی که به زعم وی تباه و بیهوده گذشته اند..زندگی هایی که همچو طنابی مرگبار خود را به پای دیگران بسته اند تا آنان را نیز چون خود تباه گردانند.
  
  "اگر هنگامی که باید شرابی عالی سربکشی،به فکر آن باشی که فردا سرنوشت به همین خاطر برایت کواس ترشیده ای مقدر خواهد کرد،این دیگر دیوانگی ست.اینکه کسی نتواند در زمان حال زندگی کند و مدام مشغول ارزیابی آینده یا غرقه در گذشته باشد یکی از بیماری های شایعی ست که بیش از همه در زمان ما رایج شده ست،ما هنوز شبیه آن یهودی هایی هستیم که نه می خورند نه می نوشند و فقط کوپک به کوپک برای روز مبادا پول جمع می کنند،هر روز مبادایی هم که برسد ما صندوق هایمان را باز نمی کنیم،اخر این چه طرز زندگی ست؟"
  
  تباهی عشق گاه همانند سمی خورنده وجود مان را در برمیگیرد..سمی که بر گوشت  و پوست ما قانع نیست..استخوان و بنیان پیکره وجودمان را هدف گرفته...همانند شادی زجر آلودی که تنها در بستر مرگ رنگ میبازد ما را احاطه کرده ست و در تب آن بدون امیدی برای زیستن زنده ایم..و آن هنگام که رها می شویم‌ گویی قرن ها زمان گذشته..زمانی که مانند انرژی حیاتی که با خود برده هرگز باز نمیگردد.
• 
  Mohsen.khan72

  جالب بود کتابش.
  تو دوره آموزشی خوندمش.
  الانم آموزشی هستم و دارم کتاب دیگه ای ميخونم.
  دادمش به یکی دیگه از بچه ها.
  با این که فوق دیپلم به پایین هستیم اما چندتا کتابخون حرفه ای بین همينا پیدا کردم و حرف از کتابا راه تنفس هممون شده.
  این ریو ریو واسه این کتاب نیست چیزی نوشتم که یادگاری بمونه که با خستگی داغوني یه کتابو تموم کردم.
• 
  Iman Rouhipour

  و این ماجرا به علت یافت نشدن مقصّران به اراده‌ی پروردگار واگذار می‌شود. پرونده نیز مختومه به شمار آمده، به بایگانی تحویل داده شود.
• 
  Ryan

  The title of this book, "Kto vinovat?", has entered the Russian lexicon as a phrase meaning something along the lines of "Why is everything so bad?" and can be heard ubiquitously repeated throughout Russia by people who have no idea who Alexander Herzen is or that he wrote this book.
  Herzen's Who is to blame? and the title of a later book by Chernyshevsky, What is to be done? ("Chto delat'?"), have become the fundamental questions of Russian practical philosophy:
  
  Everything is obviously fucked up. Who is to blame? And what is to be done about it?
  
  These questions were not rhetorical in 19th Century Russia, and countless pages of the best political and artistic writing you'll ever read were blackened directly trying to answer them. Turgenev, Dostoyevsky, Tolstoy, Bakunin, Kropotkin, Lenin – you could make a strong argument that the impetus of all these great men was to answer these two questions in one way or another.
  
  Though this novel is filled with all the cliche devices of Russian realist literature – young girls corrupted by French novels, confessions of love to a soundtrack of sentimental poetry, materialist doctor acquaintances, nasty scheming mothers trying to marry off their daughters to rich landowners, a superfluous man wreaking havoc in a provincial town, and so on and so on – Herzen wrote it with a very deliberate inquiring purpose expressed by the title. Here we have a miniature tragedy. Here are the actors. You, reader, decide, Who is to Blame?
  
  The original idea may have been somewhat didactic, but Herzen is a good enough writer that the tone of the novel never becomes preachy. Herzen had a genius for the character sketch and the appraisal of moral principles, and while Who is to Blame? does not give him the space to show these off as well as his masterpiece autobiography My Past and Thoughts, he still manages to take a familiar, in many ways quite uninteresting story, and tell it with a style and intensity that makes it powerful still, 180 years later.
  
  It's true that this is a one of the deeper cuts of 19th Century Russian Lit, but I think it deserves its four stars.
  Several years ago, I read a half-dozen Turgenev novels one after the other, and, by the end, I was ranking some of the lesser ones three or even two stars because I was only comparing them to his better work. It's true that even the worst of Turgenev is artistically superior to the very best of Edgar Allen Poe, and it's also true that a not-quite rhetorical question in the form of a novel by Alexander Herzen carries more weight than the moral challenges posed in the great majority of Victorian novels.
  
  The title alone carries enough weight to mean something to modern teenagers who will never read the book. And even if some people would say that we've seen enough of active attempts to answer the question of the novel's title, it remains in our vocabulary as more than just rhetoric.
• 
  Moshtagh hosein

  ‏خوشا به سعادت کسی که ادامه دهنده کاری است که پیش از او شروع شده و همچون میراثی به او رسیده است: او به سرعت به این کار خو می گیرد، نیمی از زندگی خود را برای انتخاب کردن هدر نمی دهد، برای آنکه کارش از هم نپاشد روی آن متمرکز می شود و خود را به آن محدود می سازد؛ و مهمتر از همه
  ‏کار می کند. ولی ما بیشتر اوقات کارهایمان را از نو شروع می کنیم . به همین دلیل است که بیشتر اوقات تمایلی به انجام هیچ کاری نداریم و اگر هم داشته باشیم سر می گذاریم به دشت — یا به هر جای دیگر، هر طرفی که شد — و آزاد و رها پیش می رویم، ولی مساله آن است که به هیچ جا نمی رسیم.
  ‏این همان همه فن حریفی منفعلانه ماست، همان تنبلی پر از فعالیت ما.
  
  مقصر کیست؟
  آلکساندر هرتسن
  آبتین گلکار
• 
  Ehab mohamed

  كثيرا ما أصابني الشتات وأنا اقرأها من كثرة وسرعة تنقل الكاتب بين الشخصيات ورسمه لخلفياتها ببراعة تامة وبشكل يبدو غير مترابط ولكنه يمهد لصورة لا تكتمل إلا في نهاية الرواية، وهو الشتات الذي أصابني بالملل أحيانا .... ولكن إذا كانت ثمرة هذا الشتات أن يقودني الكاتب إلى أن انطق معه في نفس اللحظة حائرا مترددا ومشفقا على جميع الأطراف قائلا: "من المذنب؟" ... فيكون الكاتب قد نجح في مهمته أتم النجاح.
  ونعود لنكرر ونقول: الأدب الروسي ليس كمثله أدب.
• 
  Shahrzad

  در یک کلمه شاهکار
  قدرت نویسنده در روایت و توصیف اشخاص و ربط دادن داستان های به ظاهر بی‌ربط
  ادبیات روسیه، چیز غریبی است.
  ترجمه روان اثر هم بی‌تاثیر نبود در این لذت.
  توصیه می‌شود.
• 
  Kaveh Rezaie

  هرتسن را بیشتر به عنوان یک اندیشمند می‌شناسیم تا رمان‌نویس. هرتسن در آغاز داستان می‌گوید که بلد نیست داستان بنویسد و ابایی از آن ندارد که چند زندگی‌نامه واقعی در داستانش بگنجاند. در کتاب هم همینگونه دو سه فصل ابتدایی زندگی‌نامه سه شخصیت داستان گفته می‌شود.
  تمرکز نویسنده بیش از آنکه بر شکل داستان باشد، بر محتوای داستان و گفتن مسائل اجتماعی روسیه است، با طنز و رندی‌ای خاص خودش.
  ترجمه بسیار خوب است و داستان هم روان پیش می‌رود.
• 
  Sara

  به نظرم کتاب قشنگی بود البته ترجمه روان و ساده و حفظ جزییات در خوب بودن کتاب بی تاثیر نبود. البته توضیحات خیلی زیاد از خانواده های داستان یه مقداری گیج کننده بود. در کل کتاب خوبی بود
• 
  MURAT BAYRAKTAR

  1841'de yazılmaya başlanan, 1846'da yayınlanan ancak sanki günümüzde yazılmışçasına güncel ve taze olan A. Herzen'in klasikleşmiş çok önemli ve değerli toplumsal romanı. Rus edebiyatında ilk toplumsal roman olarak da çok önemli yeri olan başyapıt niteliği taşıyan bir roman aynı zamanda.
  
  İsmi polisiye romanı çağrıştırsa da aslında toplum ve sistem yani düzen eleştirisi olan bunu da yavaş yavaş hiç göze batmadan yeri geldiğinde sertçe yüzümüze çarpan aynı zamanda o unuttuğumuz klasik edebiyat tadını veren roman. Okumaya başladığınızda hem o klasik rus edebiyatı zevkini hem de çok başarılı bir insan-toplum-düzen eleştirisini okuyorsunuz aşk ve insan ilişkileri üzerinden. Yaşadığı dönemde toplumun yapısını, hatalarını ve düzenini çok iyi çözmüş ve bunu çok başarılı aktarmış bize. O dönemdeki rus toplum yaşamı hakkında da çok önemli bilgiler ortaya koymuş. Okuduktan sonra bende uyandırdığı his; ne kadar farklı coğrafyalarda da yaşasak, ne kadar farklı kültürel yapılarımız da olsa özünde hepimiz aynıyız.
  
  Zor okunan bir eser sayılmamakla beraber çok kolay okunduğunu da söyleyemem çünkü çok fazla karakter ve çok fazla olay örgüsü var. Rus karakterlerin isimleri ve bunun yanı sıra lakapları bana hep akılda tutması zor ve karıştırılması kolay gelir. Bu romanda da böyle oluyor, hikayeler ve karakterler çok çetrefilli haller alıyor, bazen hikayeye odaklanmamızı güçleştirip sizi romandan koparıyor.
  
  Herzen çok zeki ve entellektüel bir yazar, romanda çok sayıda gönderme var. Zeka dolu hikaye örgüsünü yer yer mizahi üslubu ile de zenginleştirerek eseri 20. yüzyılda değil de sanki 21. yüzyılda yazılmış hissiyatı uyandırarak ölümsüzleştirmiş. Herzen aynı zamanda çok farklı da bir yazar; hem Shakespearevari anlatımı ile tragedya hemde klasik rus edebiyatçıları gibi klasik roman olarak iç içe geçmiş şekilde yansıtıyor. Kısacası Herzen'e, zekasına ve anlatım tarzına hayran oldum.
  
  
  Katmanlı bir roman ortaya koymakla beraber, döneminin çok ötesinde mutlaka okunması gereken bir eser yazmış Herzen.
  
  
  
  Suçlu kim? derken sanki insan(lar) arıyoruz gibi düşünürken aslında suçlunun toplum, sistem ve düzen olduğunu bize net biçimde anlatıyor Herzen.
• 
  Akram Khatam

  ”مقصر کیست ؟”
  الساندر هرتسن (۱۸۴۶)
  ترجمه:ابتین گلکار
  مشهور ترین اثر اندیشمند دمکرات انقلابی روسیه قرن ۱۹
  و تاکید عمده ان بر ”ادمهای زیادی” می باشد موضوعی که بسیاری از نویسندگان نامدار روس از جمله داستایوفسکی(جنایت و مکافات ،راسکولنیکف که به گونه ای بازنمایی خود شخصیت نویسنده است) تورگنیف(پدران وفرزندان و شخصیت بازارف)لرمانتف(قهرمان دوران وشخصیت پچورین) و پوشکین و ....بطور جدی به ان پرداخته اند و بر جنبه های گوناگون این کاراکتر نور تابانده اند.”ادم زیادی” بطور خلاصه فردی است که امال و ارزوهای بسیار زیبایی دارد ولی به عللی قادر به پیاده کردن ان . نیست.
  نگاهی به کتاب ”مقصر کیست؟”:
  بلتوف اشراف زاده نماینده ”ادم زیادی ”است که تا بحال از طریق کارش امرار معاش نکرده و متکی به جیب مادرش است.او به همه چیز علاقمند است عشق او به پرولتاریا موجب میشود که از خیاط اشرافی اش بخواهد لباس پرولتری ای برایش بدوزد.بلتوف به همه علوم و حرفه ها علاقمند است و به تناوب به ان نوک میزند و چون این علائق مبتنی بر نیاز نیست و او از پشتکار و اراده محروم است، بسرعت از همه چیز دلسردمیشود و رهایشان میکند .او انقدر به امور اجتماعی علاقمند است که وقتی نقاشی میکند هم امور اجتماعی را دران اصل قرار میدهد .
  بلتوف در همه امور سر امد است ولی الگو کسی قرار نمیگیر او به مهمانی دعوت میشود ولی صاحبخانه به او توجهی ندارد و او همیشه در حاشیه قرار میگیرد.او با نوکرش انقدر مهربانانه حرف میزد یا با زنان خلاف هنجار جامعه انقدر برابر طلبانه مواجه میشود که مورد نفرت همه قرار میگیرد.بلتوف سخنران خوبیست ولی به حواشی موضوع تکیه دارد.
  او هیچ دادگاهی راصالح رسیدگی به اموراجتماعی نمی داند و در عشق به محدودیتی قائل نیست و همین امر موجب نابودی زندگی عاشقانه یک زوج میشود او معتقد است که قید و بند خانوادگی دون و حقارت بار است
  بلتوف هرتسن توسط معلمی سویسی تربیت شده که از او یک ادم کلی ساخته ،انسانی پر از ارزوهای ها زیبای محدود شده در ایده ها .
  کتاب به گونه ای نگاه هرتسن به طبقه اشراف مدرن را روایت میکند.
• 
  Atila Demirkasımoğlu

  Şüphesiz insan düşüncesinde bir arayış ve çağına göre oldukça iyi bir algı. Edebi açıdan mükemmel. Çok güzel ifadeler var ve edebi tadı yüksek bir kitap. Romanda bir doğallık var, kurmacayı samimiyetin içinde belirsizleştirmiş ve samimiyetin tadını vermiş. Sorulara ve çeşitliliğe dair gerçekliği vermiş ve ne mutlu ne de mutsuz bir son. Hakikatin hikayesi ama samimi ve insani bir hikaye. İnsanları fazla da yargılamadan bir değerlendirme ve en önemli anlama arayışı aslında.
  
  Güzel ve değerli bir kitap. Uzun süredir edebi tadı unutmuştum. Hatırlattı kalıcı şekilde.
• 
  ZaRi

  ما بیشتر اوقات از نو شروع می‌کنیم… به همین دلیل است که بیشتر اوقات تمایلی به انجام هیچ کاری نداریم و اگر هم داشته باشیم سر می‌گذاریم به دشت. این همان همه‌فن حریفیِ منفعلانه‌ی ماست، همان تنبلی پر از فعالیت ما.
• 
  ⠀annie. ♡

  what just happened. like. did i really just read this whole ass thing for literally nothing to happen. whAt. the only reason this isnt 2 stars is because it cant be on the same playing field as Dead Souls is.
• 
  Oleg

  Герцен начал писать эту повесть / этот роман, будучи в ссылке в нынешнем Великом Новгороде. Шло ни шатко, ни валко, и у знакомых Александра Ивановича первые главы особого энтузиазма не вызывали. Но спустя несколько лет рукопись прочел Белинский и дал своё "добро". Соглашусь с чувством вкуса Виссариона Григорьевича - роман действительно хороший. Легкий слог, читается в удовольствие, даже спустя более чем 150 лет. Много иронии, сарказма и гротеска: местами очень напоминает Гоголя. Вот пара примеров:
  
  "Правда, купцы и духовные остались верными Круциферскому [лекарю с частной практикой], но купцы никогда не бывали больны, а когда и случалось прихворнуть, то по собственному усмотрению терлись и мазались в бане всякой дрянью - скипидаром, дегтем, муравьиным спиртом - и всегда выздоравливали - или умирали через несколько дней".
  
  
  "До какой степени опасно и вредно для молодого человека читать молодой девице что-нибудь, кроме курса чистой математики, это рассказала на том свете Франческа да Римини Данту, вертясь в проклятом вальсе della bufera infernale: она рассказала, как перешла от чтения к поцелую и от поцелуя к трагической развязке. Наши молодые люди этого не знали и уже несколько дней раздували любовь Жуковским, которого привез кандидат".
  
  Основной сюжет крутится вокруг любовного треугольника и поиска виноватых в его создании. Но мне больше понравился не он, а скрытое за "дымовой завесой" основного сюжета обличение автором нравов той эпохи и прежде всего крепостного права. "Рабство тощее" зримо и незримо присутствует практически во всех сценах романа, и оно истинно ужасно. Вот примеры дикого барства:
  
  "Губернатор возненавидел Круциферского за то, что он не дал свидетельства о естественной смерти засеченному кучеру одного помещика" (фраза удалена цензурой при публикации и восстановлена Герценом при переиздании романа за пределами России)
  
  "Алексей Абрамович [генерал в отставке, помещик] любил малютку, любил Дуню,любил кормилицу - это было эротическое время для него! У кормилицы испортилось молоко, ей было беспрестанно тошно...Он подарил ей двадцать рублей...и отпустил для излечения к мужу. Доктор посоветовал заменить кормилицу козой, - так и было сделано; коза была здорова. Алексей Абрамович ее очень любил, давал ей собственноручно черный хлеб, ласкал ее, но это не помешало ей выкормить ребенка"
  
  ...генерал...высвистывал из передней Митьку и с величайшим человеколюбием обходился с легавой собакой".
  
  В общем роман прекрасный. Рекомендую для прочтения, тем более что перечисляя лишних людей (Онегина, Печорина, Рудина), многие знаменитые критики обязательно упоминали и Бельтова - культурному человеку надо знать, о ком идет речь.
• 
  Illiterate

  It seems both social and psychological pathologies are to blame. Equal parts clever/amusing and contrived/leaden.
• 
  Ismail Chenfaoui

  عندما نُشرت هذه الرواية سنة 1846 و التي بدأ جيرتسن كتابتها في منفاه بنوفوجورود سنة 1841 ، لم يكن قد ظهر في الساحة الأدبية لا تولستوي ولا دوستوفسكي ولا تورجينيف ، ليجدوا فيما بعد أمامهم رواية كاملة مكتملة الأركان .
  فأعمال مثل ( الحرب و السلم) و ( الشياطين ) و ( الآباء و البنون ) لم تأتِ من فراغ ، و إنما هناك أعمال مهّدت الطريق لهم ، من أبرزها رواية من المذنب ؟ لجيرتسن .
  
  عندما قَدِمَ جيرتسن إلى موسكو و قرأ أصدقائه الجزء الأول من الرواية لم تَرُقْ لهم ، ثمّ نحّاها بعيداً عنه و لم يفكر في نشرها و لا في إكمالها ، لكن لمّا قرأها "بيلينسكي" ناقد روسيا الشهير عبّر عن إعجابه الشديد و طلب منه إكمالها و نشرها و من حسن حظنا كقُرّاء أن أفلح بيلينسكي في إقناعه .
  
  لذلك يتساءل المترجم يوسف نبيل عن السبب الذي أخّر ترجمة هذا العمل المذهل إلى اللغة العربية ، ليتكفل بترجمتها سنة 2022 ، و يبدأ بذلك سلسلة لترجمة أعمال أخرى مهمة و يحاول من خلالها تغطية هذا النقص .
  
  تكمن أهمية هذه الرواية من عدة جوانب من بينها أنها أسست للأدب النفسي الذي أصبح سمة و علامة خاصة بالكُتّاب الروس ، أضف إلى ذلك أنّها قدّمت سؤالااً مهمًّا و جوهرياً ألا و هو ما العمل ؟
  
  ما العمل من أجل النهوض بروسيا و التخلّص من البيئة المريضة و القاسية التي عانت منها الطبقة الفقيرة .
  صحيح انه اختلفت التيارات الفكرية فيما بعد عن كيفية الحل ، لكن ظهرت ثمارها فيما بعد .
  هذا السؤال كان المحور الرئيس لكلّ أعمال تولستوي و دوستوفسكي ، و حاولوا الإجابة عنه و تقديم الحلول .
  
  تبدأ أحداث الرواية عند أسرة أرستقراطية تتكون من الأب ألكسي جنرال متقاعد ، و زوجته جلافيرا ، و ميشا الابن و ابنة غير شرعية و مربية فرنسية و خدم ، كانت قد طلبت هذه الأسرة من الطبيب كروبوف صديق العائلة بالإتيان بمعلّم يُعلّم إبنهم قواعد النحو و الحساب ليُعدّوه للخدمة العسكرية ، المعلم هو ديمتري شاب فقير أنهى دراسته حديثاً و أتى من بيئةٍ قاسية ، و هنا يبدأ صدام بين فتى فقير و أسرة أرستقراطية غنية ، و تبدأ أحداث الرواية .
  و كلّما توغّل القارئ في الرواية أكثر كلّما ظهرت شخصيات جديدة تطفوا على السطح حدّ التيه ، و يتعمد الكاتب ذلك لأنه يرى أنّ الشخصية في الرواية هي سجل حافل يدوّن فيه كل شيء ، و لأنه بذلك يحاول الوصول و تقديم شرائح متنوعة من المجتمع الروسي في تلك الفترة ، و يتطرق إلى مواضيع و قضايا تخص المجتمع الروسي بصفة خاصة و الان��ان بصفة عامة مثل الفقر و الحاجة و التربية و السعادة و الزواج و غيرها ..
  
  هذه الرواية سيجد فيها عاشق الأدب بصفة عامة متعة لا تضاهى ، و عاشق الأدب الروسي بصفة خاصة معلومات ستساعده في فهم أعمال روسية أخرى بطريقة أعمق .
• 
  Boris

  Hercen je u nas praktički zaboravljen. O čemu svjedoči i jedini prijevod ovog romana koji je objavljen u Vijencu 1886 u prijevodu Milivoja Šrepela. Roman "Ko je kriv" tipični je izdanak ruskog realizma s tematikom suvišnog čovjeka. Zanimljivo je da se tip suvisnog covjeka mogao prije toga pronaci kod puškina i ljermontova, ali oni su jos uvijek vezani uz romanticarsku poetiku, dok je Hercen napisao prvi pravi, čisti, cjeloviti društveni roman i jos s temom suvišnosti koja je ušla u modu tek par godina kasnije s Turgenjevom.
  Evo pošto sam se u diplomskim bavio ovom temom, nekoliko citata iz romana iz kojih se iščitava njegova suvišnost:
  
  "Čim se u ovih deset godina bavio BELTOV? Svim ili gotovo svim. Što je izvršio? Ništa ili gotovo ništa. Ko ne zna stare istine, da djeca, od kojih se mnogo očekivalo, rijetko mnogo ispune."
  
  "u kraj sve praktično! ... Kakav činovnik ja, kakav učenjak? ... Ja, ja... ne smijem priznati... ja sam umjetnik!
  
  "u njega nije bilo sposobnosti, da postane vlastelin, valjan oficir, revan činovnik - pa tako mu u zbiljskom životu nije bilo druge, nego da bude besposlica, kartaš i vinski brat"
  
  "Ogledao se i u medicini i u slikarstvu, potratio i zakartao nješta, pa onda udario u tuđinu. Dakako ni ondje nije našao pravoga posla; zanimao se svačim na svijetu bez sustava, i gonio u čudo njemačke stručnjake mnogostranošću ruskoga duha, a Francuze udivljavao dubokim umom. Ali dok su Nijemci i Francuzi mnogo uradili, on nije ništa privrijedio, već je tratio vrijeme, gadjao u nišan, do pozne noći sjedio u gostionici i davao dušu i tijelo i - kesu kakoj god loreti"
  
  "on je doista znamenit čovjek; sve zna, sve je vidio - veoma je uman. Malko istina razmažen....živio je bezbrižno, a ovdje umire od dosade i zlovolje.
  
  "Bila slabost, bio nedostatak značaja, svakako ja sam suvišno čeljade"
  
  Beltov iz hercenova romana po svom karakteru ju rođeni brat Rudina i Pečorina. U našoj književnosti Hercena je zasigurno čitao Josip Kozarac čija novela "Mira Kodolićeva" ima sličnosti s ruskim romanom. Ta sličnost odnosi se ponajviše na motiv ljubavnog trokuta gdje muški aristokrati, dendiji upadaju i razaraju bračnu zajednicu, a zatim rezignirano odlaze jer se ne mogu nosit sa sranjem koje su napravili.
  Roman je kompozicijski vrlo loše uklopljen. Podijeljen je na dva dijela, te mi tek u drugom dijelu upoznajemo glavnog lika, a njegova se sudbina u zadnjoj četvrtini romana križa sa sudbinom likova iz prvog dijela čiji je život opisan u tančine iako sasvim bespotrebno za samu radnju.
  Najbolja strana romana je ona koja se tiče karakterizacije Beltova u kojem se predočuju sve mane ruskog čovjeka. Taj covjek je pasivan, trom, neradnik, lijenčina, maštalac i trutina!
  Toliko o romanu, s nadom da ce se netko sjetiti objaviti ovo djelo u novom prijevodu, da ne moram držati u rukama Vijenac od pola metra i iljadu stranica!
  
  
  
  
  
  
  
  
• 
  marty martinage

  ngl if i was a weird little academic and my wife fell in love with the new hot cool guy in town i would probably also assume she was going to leave me and drink myself to death.
• 
  Anastasia

  122 out of 215
• 
  Tanya Karpova

  Это прекрасно. Все страдают и думают — в лучших традициях русской классики. Страдают красиво, благородно и возвышенно. Каждый портрет отличается глубоким психологизмом. Каждый диалог посвящен важным социальным или философским проблемам своего времени, таким как крепостное право, чиновническая жадность, мнимый дуализм “низменной” материи и духа, семейные отношения. Как теоретику домарксистского социализма, Герцену свойственен гуманистический пафос и враждебное отношение к удушающей, затхлой атмосфере николаевской России. Как отметил Белинский, через повесть проходит «мысль о достоинстве человеческом, которое унижается предрассудками, невежеством и унижается то несправедливостью человека к своему ближнему, то собственным добровольным искажением самого себя».
  
  Кто виноват в том, что разрушены судьбы таких милых людей? Герцен поставил, разумеется, риторический вопрос. Виноват ли Круциферский в том, что мало пригоден для окружающей его пошлой среды и пытается строить жизнь по образцам немецких романтиков и поэзии Жуковского? Хоть он и экзальтирован, вспыльчив и неприспособлен к жизни, читателю трудно презирать персонажа с такими чистыми помыслами и искренней любовью к семье. Виновата ли Любонька в том, что не смогла любить одного? Если проследить за ее детством в доме помещика и становлением характера, то ход ее мыслей и отношение к Дмитрию кажется натуральным: она может быть лишь признательной за его любовь, она может быть доброй к нему, но он слишком “out of her league”. Виноват ли Бельтов, этот вечный искатель, разобщенный с миром? Его наставник сделал из него “лишнего человека”, слишком развитого духовно, чтобы стать чиновником или офицером. Можно ли винить его в том, что он моментально полюбил родственную душу? В произведении нет ни одного явно отрицательного характера, каждый вызывает симпатию, сочувствие, понимание, каждый является трагичной жертвой среды.
  
  Читать было безумно интересно. Проза Герцена хаотична, шероховата, язык очень живой, описания ироничны. Я бы поставила эту книгу в один ряд с Достоевским и Гоголем! Очень интересны споры доктора Крупова с сентименталистом.
  
  

  И я, с своей стороны, скажу, что всю жизнь не понимал да и не пойму эти болезненные воображения, находящие наслаждение в том, чтобы мучить себя грезами и придумывать беды и вперёд грустить. Такой характер — своего рода несчастие. Ну, пришибет бедою, разразится горе над головой, — поневоле заплачешь и повесишь нос; но думать, когда надобно пить прекрасное вино, что за это завтра судьба подаст прескверного квасу, — это своего рода безумие. Неуменье жить в настоящем, ценить будущее, отдаваться ему — это одна из моральных эпидемий, наиболее развитых в наше время.

  
  
  

  Если б вперед говорили условия, мало нашлось бы дураков, которые решились бы жить.

  
  
  

  Дело в том, что силы сами по себе беспрерывно развиваются, подготовляются, а потребности на них определяются историей. Вы, верно, знаете, что в Москве всякое утро выходит толпа работников, поденщиков и наемных людей на вольное место; одних берут, и они идут работать, другие, долго ждавши, с понурыми головами плетутся домой, а всего чаще в кабак; точно так и во всех делах человеческих: кандидатов на все довольно — занадобится истории, она берет их; нет — их дело, как промаячить жизнь. Оттого-то это забавное à propos всех деятелей. Занадобились Франции полководцы — и пошли Дюмурье, Гош, Наполеон со своими маршалами… конца нет; пришли времена мирные — и о военных способностях ни слуху ни духу.

  
  
  
• 
  Michael Kraitsberg

  "Не могу никак удержаться, чтоб не сказать несколько слов и об этом чудаке: меня ужасно занимают биографии всех встречающихся мне лиц. Кажется, будто жизнь людей обыкновенных однообразна, – это только кажется: ничего на свете нет оригинальнее и разнообразнее биографий неизвестных людей, особенно там, где нет двух человек, связанных одной общей идеей, где всякий молодец развивается на свой образец, без задней мысли – куда вынесет! Если б можно было, я составил бы биографический словарь, по азбучному порядку, всех, например, бреющих бороду, сначала: для краткости можно бы выпустить жизнеописания ученых, литераторов, художников, отличившихся воинов, государственных людей, вообще людей, занятых общими интересами: их жизнь однообразна, скучна; успехи, таланты, гонения, рукоплескания, кабинетная жизнь или жизнь вне дома, смерть на полдороге, бедность в старости, – ничего ��воего, а все принадлежащее эпохе. Вот поэтому то я нисколько не избегаю биографических отступлений: они раскрывают всю роскошь мироздания. Желающий может пропускать эти эпизоды, но с тем вместе он пропустит и повесть. Итак, биография дядюшки."
• 
  Yevhenii Tseluiko

  "...вместо того чтоб вести на рынок и показать жадную нестройность толпы, мечущейся за деньгами, они привели его на прекрасный балет и уверили ребенка, что эта грация, что это музыкальное сочетание движений с звуками — обыкновенная жизнь".
  
  "Теперь, за тридцать лет от роду, он, как шестнадцатилетний мальчик, готовился начать свою жизнь, не замечая, что дверь, ближе и ближе открывавшаяся, не та, через которую входят гладиаторы, а та, в которую выносят их тела."
  
  "Неумение жить в настоящем, ценить будущее, отдаваться ему – это одна из моральных эпидемий, наиболее развитых в наше время. Мы все похожи на тех жидов, которые не пьют, не едят, а откладывают копейку на черный день; и какой бы черный день не пришел, мы не раскроем сундуков, что это за жизнь?".
  
  Книга, которую определенно захочется прочесть снова.
• 
  Fatemeh980

  مقصر کیست مشهورترین اثر الکساندر هرتسن است. این کتاب در قرن ۱۹ میلادی نگارش یافته و شاید یکی از عللی که کتاب خیلی جذابیتی برای من نداشت همین بوده باشد یا شاید چون بعد از مطالعه کتاب نفوس مرده این اثر را خواندم، قصه کتاب به نظرم تکراری آمد.
  در هر صورت کتاب خوبی است و اختلافات طبقاتی را در جامعه روسیه به خوبی نشان می دهد. بی کاری و بطالت فراوان مردم خصوصا در شهرستان ها و دهستان ها و شوق زیادشان به تجدد و شهرهای بزرگ حس همزادپنداری بیشماری در من به وجود آورد. جامعه امروز ما بی شباهت به این توصیفات نیست....
• 
  Dimitrii Ivanov

  Роман о борьбе людей с крепостничеством, провинциальной трясиной, моногамным браком и другими видами насилия. Сарказмы и бытописание наиболее хорошо выдержали старение, поскольку бичуемое ими в наименьшей степени изменились.
• 
  sb

  "Olay, suçlu olanların açığa çıkarılamaması nedeniyle Allah'a, dosya ise halledilmiş sayılarak arşive havale edildi." (Herzen, Suçlu Kim?, Tutanak)
  
  
• 
  Galya

  herzen's more a thinker than a writer and he has huuuge problems with plot and characters but probably i like him so much i can extrapolate that liking onto his books:)