
Title | : | چشم انتظار درخاکرفتگان |
Author | : | |
Rating | : | |
ISBN | : | - |
ISBN-10 | : | 9789642091645 |
Language | : | Persian |
Format Type | : | Hardcover |
Number of Pages | : | 768 |
Publication | : | First published January 1, 1960 |
چشم انتظار درخاکرفتگان Reviews
-
کتاب چشم انتظار در خاک رفتگان نوشته میگل آنخل آستوریاس یک رمان عظیم و یک اثر تاریخی – سیاسی در باب یک اعتصاب بزرگ در گواتمالا علیه شرکت آمریکایی استثمارگر یونایتد فروت و دیکتاتور دست نشانده آن کشور است و بیشتر کتاب به شرح زندگی نکبت بار کارگران و بهره کشی شرکت یا کارتل از آنان می پردازد .
گواتمالا کشوری ایست تک محصولی و موز شاید اندازه نفت برای مردمانش مهم و حیاتی باشد ، در حقیقت موز آنقدر مهم است که آستوریاس سه گانه موز را نوشته و در این سه گانه به استثمار کشورش توسط یونایتد فروت و فساد و سرکوب حکمرانان پرداخته است .
چشم انتظار در خاک رفتگان که پیش تر به نامهای چشمهای بازمانده در گور و چشمان نخفته در گور منتشر شده بود خود نشانه یک باور عمومی در گواتمالا ست ، اینکه چشمهای مردگان یا در خواب رفتگان بازاست و تا زمانی که عدالت توسط زندگان اجرا نشود چشمهای آنها بسته نمی شود و آرام نمی گیرند . نویسنده با زبانی شاعرانه از زندگی کارگران ، بومیان ، سرخ پوستان ، رفتار تحقیر آمیز آمریکاییها با مردم محلی ، فساد و تبعیض می گوید ، زمانی که جان مردم به لب رسیده اما آنان را توان مبارزه نیست فردی ظهور پیدا می کند و با سختی و مرارت بسیار اعتصاب های پراکنده کشور را متحد و یک پارچه می کند . مبارزه مردم به ثمر می رسد ، دیکتاتور که در کتاب از او با نام پلنگ یاد می شود استعفا می دهد .
آستوریاس از زوایای گوناگون و با استفاده از قصه های فرعی جذاب داستان را حول محور قهرمان داستان و رهبر مبارزه به جلو می برد ، او از رئالیسم جادویی هم استفاده کرده که کاملا بر قامت داستان بر آمده از ادبیات لاتین نشسته و به آن غنا بخشیده است . ( باید گفت که ترجمه جناب سروش حبیبی در تصویر کردن فضای داستان و فرهنگ حاکم بر آن و شخصیت های داستان شاهکار بوده است ).
در پایان کتاب اعتصاب پیروز می شود ، دیکتاتور استعفا می دهد و استعمار از کشور خارج می شود ، اما مطالعه کوچک در تاریخ گواتمالا به ما نشان می دهد که استعمار بیکار نمی نشیند ، او که از در خارج شده از پنجره وارد می شود ، طبق یک الگوی کلاسیک کودتایی انجام ��ی دهد و کشور را به گوداب جنگ داخلی بسیار پر تلفاتی می کشاند . در طول جنگ داخلی اقتصاد کشور نابود شده و هزاران نفر کشته و یا ناپدید می گردند تا استعمار انتقام خود را گرفته باشد .
به شکلی تصادفی ، خواندن این کتاب همزمان شد با خواندن کتاب کودتا ، کودتایی که انگلیس و آمریکا ضد دولت مردمی دکتر مصدق ترتیب داده بودند که با اعتصابات و مبارزه موفق شده بود صنعت نفت خود را ملی کند ( همانند گواتمالا که با اعتصاب زمینها و ماشین آلات مزارع موز را ملی کردند) . در جایی از کتاب کودتا سفیر انگلیس می گوید که شکست بریتانیا از ایران مانند این است که روزی گواتمالا از آمریکا بخواهد از این
کشور خارج شود .
شباهت های دو کتاب ، یکی رمان و دیگری تاریخی که هر دو یک موضوع نسبتا مشترک دارند ، دو کودتا در دو کشور مختلف ، و سرنوشت نسبتا یکسان دو کشور در مواجهه با استعمار بسیار قابل تامل است . -
یکی از ویژگیهایی که باعث میشود آثاری از قبیل «چشمان بازمانده در گور» مسیر پرتلاطم شهرت و ماندگاری را درنوردند و به کیفیت و احترام برسند، همانا سرک کشیدن به فرهنگ عامه و بومی ملتهای رنج دیدهای ست که دشواریهای بزرگی را به منظور نائل آمدن به تغییراتی مقدس بر خود هموار ساختهاند. این همان جاییست که ادبیات به کمک فرهنگ عامه میشتابد و در کنار یکدیگر مرثیهای خواهند شد برای گریستن و حماسهای برای مدح بزرگیها.
به عنوان مثال، رمانسی که توسط آستوریاس برای پیوند زدن دغدغههای اجتماعی انقلابیان کف خیابان، با نیازها و تمناهای شخصیشان خلق شده، ناب و به دور از هرگونه جعل و بزرگنمایی ست. جملات زیبا و موتیفهای داستان، اعتدال آن را بر هم نمیزنند و باعث شعرگویی کاراکترها نمیشوند. یعنی جایی که نادر ابراهیمی در «آتش بدون دود» با کله زمین میخورد، به نقطه قوت کتاب آستوریاس تبدیل میشود. رخوت و خمودی موجود در سطور «چشمان بازمانده در گور» استعارهایست آشکار از فرسایش روزهای سپری شده برای به بار نشاندن انقلابی شیرین و خونین. یعنی دقیقا همان نکتهای که احمد محمود به خوبی در «مدار صفر درجه» بر آن دست نهاده است.
بر همین اساس نزدیکترین اثر به «چشمان بازمانده در گور» در ادبیات فارسی را «مدار صفر درجه»ای میدانم که به همان نسبت ترکیب رمانس و حماسه و فرهنگ عامه را به معجونی جاافتاده و همگن تبدیل کرده است. در هر دو اثر نه با شیاطین مجسم طرف هستیم و نه دقیقا نگران نتیجه خواهیم بود. غایب بودن دیکتاتورها در آثار داستانی اینچنین نهتنها قصه را از بند کلیشههای تقابل خیر و شر میرهاند بلکه اجازه میدهد پرداخت شخصیتهای انقلابی، بدون نگرانی از ورود به مرزهای سیاه یا سفید و همچنین مستقل از آنتاگونیست داستان انجام گیرد.
ترجمه
این کتاب بارها و توسط ناشرین مختلف، تحت عناوین متفاوت به چاپ رسیده اما جالب است که تمامی آنها همان ترجمه معروف سروش حبیبی هستند که تنها در عنوان روی جلد با هم تفاوت دارند. «چشمِ انتظارِ در خاک رفتگان» آخرین عنوانی ست که نشر ماهی برای این اثر برگزیده و به نظر نمیرسد از لحاظ محتوا تفاوتی با نسخ قبلی داشته باشد. ترجمه حبیبی زیبا و روان است و تقریبا تمامی بازیهای کلامی داخل متن معادل سازی شدهاند و در پاورقیها به صورت واضح توضیح داده شدهاند. نکته بارزتر این ترجمه، تاثیر نپذیرفتن از تیغ سانسور است. به صورتی که معدود صحنههای اروتیک داستان، به صورت کامل ترجمه شدهاند. به طور مثال از واژهی «پستان» به جای «سینه» برای اشاره به پستان بانوان استفاده شده است. یا اینکه اسامی کلیهی مشروبات الکلی به صورت صحیح در متن قرار گرفتهاند. با این حساب تصور نمیکنم چیزی یا جایی از قلم افتاده باشد. -
مثل یک خواب
یک شروع غافلگیرکننده داشت اما از آن شروع غافلگیرکننده به مرور فاصله گرفت. مقداری گذشت تا اینکه مالنا تابای وارد قصه شد و باز هم داستان اوج گرفت اما باز هم وقتی راهی موزستانهای تیکیساته شدیم مقداری داستان افت کرد که این افت به خاطر شرایط جغرافیایی مقداری طبیعی بود.
در مجموع خواندن این رمان حوصله میخواهد. رمانی که داستان رنج و سختی ملتی است که برای بیرون کردن خارجی تلاش میکنند و طعم شیرین آن را هم میچشند.
توصیفها جاندار است و ترجمه سروش حبیبی شما را مقهور میکند. هم خوشحالم که تموم شد و هم دلم برای تابیو سان و رفقای مبارزش تنگ میشود...
مثل یک خواب... -
Los Ojos De Los Enterrados = The Eyes of the Interred (The Banana Trilogy #3), Miguel Ángel Asturias
The Banana Trilogy is a epic trilogy about the exploitation of the native Indians on banana plantations. This trilogy comprises three novels: (Strong Wind; 1950), (The Green Pope; 1954), and (The Eyes of the Interred; 1960). It is a fictional account of the results of foreign control over the Central American banana industry. At first, the volumes were only published in small quantities in his native Guatemala. His critique of foreign control of the banana industry and how Guatemalan natives were exploited eventually earned him the Soviet Union's highest prize, the Lenin Peace Prize. This recognition marked Asturias as one of the few authors recognized in both the West and the Communist bloc during the period of the Cold War for his literary works.
It is now World War II; American allies, “blond drunkards,” demoralize the banana republic with insults and dollars while the newspapers improvise submarine threats to keep the workers in their place.
عنوانها: چشمان نخفته در گور؛ چشمان دفن شدگان؛ نویسنده: میگل آنخل آتسوریاس؛ تاریخ نخستین خوانش: سال 1992 میلادی
عنوان: چشمان نخفته در گور؛ نویسنده: میگل آنخل آتسوریاس؛ مترجم: سروش حبیبی؛ تهران، نشر نو، 1369؛ در 767 ص؛ چاپ دوم 1369؛ چاپ دیگر: تهران، جامعه ایرانیان، 1379؛ در 740 ص؛ شابک: 9645925290؛ موضوع: داستانهای نویسندگان گواتمالا امریکای لاتین - سده 20 م
عنوان: چشمان دفن شدگان؛ نویسنده: میگل آنخل آستوریاس؛ مترجم: محمدحسن سجودی؛ تهران، نشر قطره، 1371؛ در 834 ص؛ چاپ دیگر: لوح سیمین، 1378؛ در 834 ص؛ شابک: 9649205098؛
این اثر سوررئالیستی نوشته «میگل آنخل آستوریاس»؛ داستاننویس و شاعر گواتمالایی (سال 1899 میلادی تا سال 1974 میلادی)؛ تصویری گویاست از ماجرای اعتصاب عمومی بزرگی که به خلع دیکتاتور «گواتمالا» انجامید. در قسمت نخست داستان، خوانشگر با یکی از شخصیتهای اصلی، به نام «دن نپو» آشنا میشود. «دن نپو» از چگونگی آغاز کار کمپانی، و نیز نحوه ی عمل بیرحمانه ی آمریکاییان، برای چپاول بومیان، یاد میکند. در پی آن، شخصیت مرکزی، با اسامی سه گانه، ظاهر میشود: «تابیوسان» یا «اوکتاویوسانسور» یا «خووان پابلوموندراگون»؛ که مبارزی انقلابی است؛ در عین حال، در جایی از رمان، به افسانه ای اشاره میشود، که به افسانه ی «مایا» مشهور است، و براساس آن، مظلومانی که در گور خفته اند، همواره به انتظار تحقق عدالت، چشمانشان را، باز نگاه داشته اند. بدین ترتیب «چشمان بازمانده در گور»، داستانی مبتنی بر نظریه ای سیاسی است؛ شخصیتهای داستان، از ابتدا توجه خوانشگر را به خود جلب میکنند؛ شخصیتهایی همچون: «سروان کارکامو»، و «سالومه»، که بر اثر عشق یا در پی باور خویش، به انقلابیون میپیوندند. یا «آناستازیا»، و «خووامبو»، که سرخپوست بودنشان، آنها را بر آن وامیدارد، تا با انقلاب سر موافقت داشته باشند، بی آنکه بتوانند در آن شرکت جویند. یا همانند: «کائتانو دوئنده»، و «پوپولوکا»، که بازتاب فولکلور «مایا» هستند. ا. شربیانی -
وقتی توی دنیای ادبیات حرف از اعتصاب میاد وسط، اولین کتابی که به ذهن آدم میاد قطعاً «ژرمینال»ـه. موقع خوندن «چشمهای بازمانده در گور» ناخودآگاه با «ژرمینال» مقایسهش میکردم و اینجوری بودم که، هنوز خیلی راه داره تا به پاش برسه.
به نسبت حجم و روونی نثرش، خوندن این کتاب بیشازحد طول کشید و حوصلهم رو سر برد. روزهای سختی بود و با خوندن «چشمهای بازمانده در گور» برای خودم سختترشون هم کردم. -
چشمِ انتظارِ در خاک رفتگان یک داستان سیاسی،اجتماعی، عاشقانه و با تم رئالیسم جادویی مختص آمریکای لاتین است. نویسنده در صفحات ابتدایی به شرح زندگی مردمان عادی و تأثیر حضور آمریکایی ها در کشور گواتمالا می پردازد و سپس دو شخصیت اصلی را معرفی می کند : اوکتابیو سانسور یک مبارز انقلابی که به تدریج رهبر اعتصابیون می شود و مالنا تابای، خانم معلمی که فعالیت های انقلابی اش را از یک مدرسه کوچک شروع و سپس در پایتخت ادامه می دهد...
تلاش فراوان این دو و همراهی سایر مردم که البته عناصر مخالفی هم در بین شان است، باعث ایجاد انقلابی در کشور و سرانجام خیر و شر شخصیت ها می شود.
این کتاب جلد سوم از سه گانه موز نویسنده(باد سهمگین، پاپ سبز) است که هم در مقدمه و هم در طول داستان خلاصه و اشاره ای به قصه دو جلد قبلی شده است. -
پایان خوانش: ۱۴۰۱/۱۰/۲۴
کتابی دربارهی اعتصاب کارگران گواتمالایی بر علیه شرکت موز آمریکا که چند داستان دیگر هم در طول داستان همزمان پیش میروند. عنوان کتاب نیز برگرفته از افسانهای مایایی��ت که بیان میکند چشمِ درگذشتگان برای تحقق عدالت باز مانده است و تا عدالت حکمفرما نشود، مردگان آسوده نخواهند خوابید.
کتابی بسیار ارزشمند با توصیفاتی کافی و زیبا از فضای داستان با ترجمه شاهکار آقای سروش حبیبی. -
فقط میتونم بگم ای کاش زودتر با آستوریاس آشنا میشدم.
-
Gençlik yıllarımda politik bilinçlenmemde etkili olan üç kitaptan birisi “Sayın Başkan” idi. Asturias’ın ülkesi Guatemala’da diktatör olan Estrada Cabrera’yı hedefleyen bir romandı, 1946’da yazmıştı bu romanı.
Bir üçlemenin üçüncü kitabı “Gözleri Açık Gidenler” (diğerleri Kasırga ve Yeşil Papa). Doğrusu bu romanı “Sayın Başkan” adlı romanından çok daha edebi, olgun ve iyi kurgulanmış olmasına karşın daha az etkiledi beni, bunu da doğal karşılıyorum. Yaşlandıkça duygular da heyecanlar da duruluyor. Gençlik idealizmi yerini bencilleşen bir sakinliğe bırakıyor galiba.
Her neyse, romanın kurgusu gerçekten çok iyi, yerine göre aşk hikayesi, kahramanlık öyküsü, folklorik veya mitolojik öğeler, devrimci ajitasyonlar birbiri ardı sıra anlatılıyor. Kurgu olmasına rağmen gerçekçi anlatım bu olayların aynısı olmasa da benzerlerinin yaşanmış öykülerden alındığını düşündürtüyor. Yaşama yönelik tasvirler, doğaya ait tanımlamalar, halkın batıl inançlarındaki hayali ve mizahi anlatım sizi sarmalıyor.
XX. yüzyılın ilk yarısının sonlarına doğru Orta Amerika ülkelerinde (hatta Latin Amerika) halkın, siyasetçilerin, din görevlilerinin, en başta da Amerikan şirketlerinin durumunu anlatıyor Asturias. Dünyanın çoğu yöresinde olduğu gibi haksızlığa uğrayanların, isteklerine kavuşamadan ölenlerin gözletinin açık gittiğine inanılır. Guatemala’da da emperyalist devletlerden destek alan, tröstlerin talimatlarıyla ülkeyi yöneten diktatörler zamanında gözleri açık gidenlerin sayısının ne kadar çok olduğunu hüzünle okuyorsunuz. Politik bir devrimci roman. Konuya ilgi duyanlara öneririm. -
توصیه میکنم شماهم بخوانید بی شک خیلی جاها شما را به فکر فرو می برد و اینکه این کتاب سومین جلد از سه گانه ی آستوریاس است که می گوید ظلم تا ابد نمی ماند البته گویا فقط گاهی با مرگ ستمگران است که مردم می توانند رنگ آرامش را ببینند.
-
"آزادی بیشتر از نون به دلها گرما میده و آتیش آدما رو تیز میکنه. قدرت آزادی از نون بیشتره. من هیچوقت فکرش رو نمیکردم. ببین حتی سنگای کوه هم به خاطر آزادی اعتصاب کردن اما بعضیا هنوز به خاطر نون دودلن که اعتصاب بکنن یا نه."
-
اگر از طرفداران سبک توصیف صحنهها، مناظر و اتفاقات با جزییات هستید قطعاً از خواندن این کتاب لذت خواهید برد
داستان درباره شکل گیری یک مبارزه ملی علیه دیکتاتور حاکم بر کشور هست که با استثمار کارگران و ایجاد رعب و وحشت بین مردم، منافع اربابان آمریکایی خودش را تأمین میکنه
طبیعتاً بخش عمده داستان، به ایجاد هسته اولیه مبارزه در طبقه کارگری اختصاص داره، داستانی از رنجها و مصیبتهای قشر کارگری در احقاق حقوق اولیه و بدیهی خودشون، ترس از دست دادن حقوق ناچیز، عدم اتحاد جامعه در سرنگونی دیکتاتوری و سردرگمی در بیان خواستههای یک جنبش
اما اعتصاب و احقاق حق تنها موضوع داستان نیست و نویسنده، از توانایی بینظیر خودش در خلق یک بستر عاشقانه به خوبی استفاده کرده و این موضوع باعث شده که با رمانی چند لایه و منسجم روبرو باشیم
به تناوب زاویه توصیف داستان عوض میشه، بارها و بارها زوایای مختلف داستان به شکلی ماهرانه در هم تنیده و باز میشه و خواننده مثل یک پاندول، به زمانهای گذشته و حال سفر میکنه
توصیف شخصیتها، مناظر، سیستم حکومتی و مذهبی به شکل بینظیری صورت گرفته و در این زمینه هیچ کم و کاستی وجود نداره، حتی اگر خیلی به این سبک علاقه نداشته باشید ممکنه بعضی مقاطع از حجم بالای توصیفات خسته بشید
اما چیزی که لذت خواندن این اثر را دو چندان میکنه ترجمه عالیجناب سروش حبیبی هست که واقعاً با نبوغ و تجربه بالای خودشون حق مطلب را ادا کردهاند، افسوس که امثال این اساتید در حوزه ترجمه فاخر و احترام به مخاطب، زیاد نیستند. متاسفانه اکثر ناشران، کار ترجمه و چاپ کتاب در ایران را به سطح یک تجارت تنزل داده اند. نشر ماهی در این بین یک استثناست که به واسطه همکاری با مترجمین تراز اول کشور، کیفیت بالای چاپ اثر، حداقل بودن اشکالات نگارشی و چاپی هنوز مایه دلگرمی اهالی کتابه...
در کل رمانی پرکشش و جذابه و قطعاً برای ملتی که رنج کشیده ست بسیار ملموس و اثرگذار خواهد بود. -
“The Eyes of the Interred”,
این اثر بلند آستوریاس با نام "چشمان نخفته در گور" (برگرفته از شعر سعدی؛ اگر من نبینم مر او را هلاک / شب گور، چشمم نخسبد به خاک) توسط سروش حبیبی به فارسی برگردانده شده و چاپ دوم آن (1369) توسط انتشارات نشر، منتشر شده است.
سپس تر اما به عنوان "چشمان بازمانده در گور" تجدید چاپ شده است. -
داستان اعتصاب عمومی گواتمالا که در افسانه های عجیب و داستان عاشقی پیچیده شده. جذاب و خواندنی
-
نخوندمش تا آخر، در واقع بیشتر از ۱۲۵ صفحه نتونستم. اما همین رو هم دو ماه طول دادم و دیشب بالاخره خودم رو متقاعد کردم که علیرغم اینکه موضوع کلی به نظرم جذابه و پاراگرافهای جذابی هم داره نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم و زیادی برای من کنده و بهتره بذارمش کنار دیگه.
خوشحالم که کتاب رو قرض گرفته بودم چون خیلی گرونه و چون با کاغذ سفید چاپ شده خیلی هم سنگینه و مناسب دراز کشیدن و خوندن نیست. -
به نام خدا
۱۴۰۰/۱۱/۰۹
واقعیت چند وقتیست که کلمههایم آنطور که به دلم بچسبند، کنار هم جفت نمیشوند. برای همین چند تا کتاب توی صف باقی ماندهاند که دوست داشتم دربارهشان بنویسم و تلاشهای ناموفقم برای نوشتن هم منجر به یک سری جملات دوستنداشتنی داخل نوت گوشی شدهاند. امروز برای سبک کردن این بار که سنگین و سنگینتر میشود از «چشمِ انتظارِ در خاک رفتگان» نوشتم.
«چشمِ انتظارِ در خاک رفتگان» آخرین ایستگاه قطارِ گروه کتابخوانی ما، گروه کتابخوانی الف، در سفرمان به آمریکای جنوبی بود. سفری که با «باغ همسایه» اثر خوسه دونوسو شروع کردیم و بعد از توقف در ایستگاه «سورِ بز» و «روزگار سختِ» عالیجناب ماریو بارگاس یوسا، به مقصد «چشمِ انتظارِ در خاک رفتگانِ» میگل آنخل آستوریاس رسیدیم.
کتابْ داستان مبارزهٔ کارگران شرکتِ موز علیه سیاستهای استعماری و استثماری شرکت است. کارگرانِ موزکِشی که از ظلم شرکت به تنگ آمدهاند و کمکم جرأت میکنند تا با اعتصاب سراسری و همراه کردن قشرهای مختلف مردم، حقوق خودشان را مطالبه کنند و مقابل بازوی قدرتمند سرمایهٔ اجنبیها و یانکیها یعنی شرکت موز و به طور مشخص «یونایتد فروت»، بایستند. بازویی که از طرف دولت گواتمالا هم حمایت میشود و اصلا گویی دولت نقش مکملِ سرکوبگر و قوهٔ قهریّهیِ شرکت را بازی میکند. دو لبهٔ یک قیچی.
داستانِ تکراریِ سرمایه و بردگی آدمهایی که از فرط بی���کاری و گرسنگی و عقبمانده نگه داشته شدن، مجبورند برای نانِ شب تن به کارِ سنگین و کشنده بدهند. کارگرهایی که برخی از آنها صاحب زندگی و زمین بودند و با چماق اجنبی از زمین و زراعتشان بیرون رانده شدهاند.
داستان تکراریست چون به لطفِ استعمارگران عالم، همین سکانسها با عوامل و دستاندرکاران دیگر توسط تهیهکنندگان واحد، در بسیاری از نقاط جهان، از آسیا و حتی همین کشور خودمان گرفته تا آفریقا و آمریکای جنوبی به روی پرده رفته. هر چند به احتمال زیاد آن بندگان خدا که این ظلمها را دیدهاند نتوانستهاند مانند «آستوریاس» با تشبیههای شگفتانگیز، داستان آن را برایمان تعریف کنند.
کتاب نمونهٔ بسیار خوبی برای «رمانِ پایداری»ست. دفاع از یک هویّت، استفاده از عناصر و مؤلفههای بومی، نمادسازیهای متقابل نویسنده، استفاده از افسانههای مایایی که حتی نام کتاب از آنها وام گرفته شده، همه از این کتاب یک رمان پایداریِ تمامعیار ساخته است. حال گیریم بارها و بارها از توصیفهای طولانی نویسنده خسته شویم و کشدادنهایش را نپسندیم و حتی بخشهایی از داستانش برایمان ملالآور شود.اما همه اینها باعث نمیشود که بتوانیم از کتاب چشم بپوشیم. خواندنش حوصله میخواهد. با اغماض شاید بتوان گفت یک «شاهکار ملالآور» است.
از نکات پررنگ کتاب که باید حتما بهش اشاره کرد، ترجمهٔ بینظیر سروش حبیبی است. در بعضی پاراگرافها از تسلطش به زبان فارسی و این دایرهٔ گستردهٔ واژگانش متعجب میشدم و به گمانم از عوامل اصلی این قدر خواندنی بودن کتاب است. ک��ابی که شاید به دلایل متنوع، از جمله طولانی بودن آنطور که باید و شاید، شناخته شده نیست.
چهار از پنج. -
'The eyes of the interred' is the last episode of Asturias' banana trilogy, depicting the brutality of foreign fruit industries and unsteady rather macabre living conditions in the so called banana republics. I was lucky enoguh to stumble across the book while I was looking around in a flea market. I immediately got it and then devoured it in just a few days. Although it would haven been much better if I had read the other two, I managed to follow the thread of story and enjoy the book even without having read the previous episodes.
The prose is stylish and rather poetic, the theme is touching, but I beleive the story could have been ended in a much better way. -
خیلی کند خیلی سخت پیش میرفت و بعد از صفحه چهارصد دیگه نتونستم ادامه بدهم
-
گذشته از اینکه خوشبختی که شما بهشون وعده میدین حاصل تسلیمه ، یعنی باید هر سیاه روزی و ظلم و خفتی رو به امید بهشت تحمل کرد. هر کشیشی که دهاتیای ما رو میبینه میگه : فقیرن ، اما در عوض خوشبختن!! این چه جور خوشبختیه که شما میخواین براشون حفظ کنین ؟
-
شاید اگر هر زمان دیگهای مشغول خوندن این کتاب بودم انقدر سیر وقایع و جملات برام ملموس و عینی نبود اما حالا ما در آستانه یک انقلاب و با اعتصابات و فراخوانها توی کشور خودمون سر و کار داریم و همین باعث میشد با تک تک قهرمانای کتاب احساس نزدیکی کنم.
باورش سخته اما بین ایران در ۲۰۲۲ و گواتمالای قرن ۱۹ شباهتای زیادی هست. دیکتاتورها آدم رو سورپرایز نمیکنن. همونطور که پلنگ گواتمالا الگوی رفتاریش کاملا تکراری بود.
اما در مورد نثر کتاب. چشم انتظار پارت سوم سه گانه این نویسنده است هرچند شما لازم نیست حتما قبلیا رو خونده باشید تا متوجه این داستان بشید. کتاب توصیفات زیادی داره که خوشایند نیستن. هر چند ممکنه خسته کننده باشه این همه توصیف اما به خوبی شما رو موقعیت فقر و گرمای داستان قرار میده.
داستان عاشقانهای که در دل مبارزات شکل میگیره خیلی شیرینه. وسطای کتاب یک مقدار افت داستان داریم اما در نهایت قسمتای پایانی دوباره نفسگیر میشه.
این کتاب ۷۰۰ صفحه ای پیشنهاد خوبی برای مطالعه این روزاست. از دستش ندید. -
یک رمان سیاسی-اجتماعی خوب اونم با نثری درجه یک و همراه با فضاسازی عالی.رمانی که توی ایران اونقدر که شایسته هست بهش توجه نشده اصلا آثار آستوریاس مورد توجه نبوده، اونم نویسنده برنده نوبل ادبیات و تاثیر گذار بر مارکز و یوسا. رمان با وجود پیچیدگی نسبی در روایت ولی به شدت برای اهالی ادبیات خوش خوان هستش به ویژه که ترجمه جناب حبیبی هم کمنظیر بوده. تنها نکته قابل تامل که میشه یک ایراد نسبت به اثر تلقی کرد اینه که شخصیت مرکزی که قراره به عنوان رهبر اعتصاب عمومی عمل کنه که در انتها هم کمکی بزرگ در موفقیت انقلاب میکنه اونقدر از کاریزما رهبری برخوردار نبوده و حتی جاهایی نقشش کم رنگ تر از سایر شخصیت ها میشه. در کنار این مسئله از اونجایی که اثر با شخصیت ها و روایت های متعدد همراه است در تعدادی موارد انچنان نتونسته پرداخت کاملی از شخصیت ها داشته باشهو
-
اول: جاهای زیادی از این کتاب من رو یاد دوست عزیز در بندم، ندا ناجی، که امروزی که این متن نوشته میشه 291 روزه که به دلیل شرکت در تجمع روز کارگر در بازداشت موقت بسر میبره انداخت. مخصوصن وقتی داستان عشق مالنا تابای و اوکتابیو سان تعریف میشد هر لحظه چهره ندا و همسرش جمال مقابلم بود. البته همراه با احساس بی حاصلی شخصی و بی عملی.
و بعد در مورد کتاب باید بگم که در مجموع رمان منسجمی نیست، تغییر خط روایت داستان، تغییر شخصیت های اصلی همراه با پیشرفت قصه و زیاده گویی نویسنده باعث میشه در مقاطعی ارتباط با کتاب سخت بشه. -
به خاک رفتگانی که در انتظار دمیدن صبح عدالت آرام قرار نداشتند.سرانجام. توانستند چشمانشان را ببندند و آسوده بخوابند.
جزو معدود کتاب های بودش که دوست نداشتم تموم بشه تا ابد ادامه داشته باشه جریان خیزش مردمی و اعتصاب کارگران شرکت موز علیه پاپ سبز . استعاره و تشبیه های شعر گونه و همچنین رئالیسم جادویی که از ویژه گی های ادبیات آمریکالاتین هستش این کتاب رو برای من جذاب تر کردش. -
Bruttissimo. Lo so, come commento è davvero riduttivo, ma è talmente ed irrimediabilemnte brutto che fa persino passare la voglia di dire perchè.
-
و آرام بخوابید...
-
آستوریاس تمام روشهای داستان نویسان امروزی، از قبیل تک گویی درونی و وصف ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه، را چنان شاعرانه و قدرتمندانه به کار میگیرد که گاه با تصویر جهان فاسد و خونین و جنونآمیزی که وصف میکند در تضاد است، چنان که گفتهاند این داستان سرای گواتمالایی به نفوذ گفتار سحرآمیزی که در متون کهن مایایی از آن یاد شده دست یافته است.شرح مبارزات روستاییان است علیه موز پروران بزرگ آمریکایی که آنان را از خاک پدران خود رانده و زمینهایشان را تصاحب کردهاند. این روستاییان، که ابتدا ظلم توانگران را بر خود روا داشتهاند، عاقبت سازمان مییابند و سیاسی اندیش میشوند و علیه سرکوبگران خود سر به شورش برمی دارند. در این جا کار آستوریاس آشکارا سیاسی میشود. کتاب او اعتراضی کوبنده است علیه حکومت خودکامه خورخه اوبیکو و شرکتهای موزفروش امریکایی مثل یونایتد فروت که میخواهند سرزمین او را به یک جمهوری موزمدار بدل کنند. این آمیزه انتقاد اجتماعی و سیاسی و عناصر فرهنگ بومی چیزی را پدید میآورد که «رئالیسم جادویی» امریکای لاتین نام گرفته است و آستوریاس و گارسیا مارکز بهترین نمایندگان آن به شمار میآیند.این اثر بیش از هرچیز یک رمان تاریخی-سیاسی است که پیرامون یک حادثهی تاریخی یعنی اعتصاب عمومی بزرگی که علیه دیکتاتور گواتمالا و شرکت آمریکایی فروت شکل گرفته پیش میرود و ما از زاویهدیدهای گوناگون و البته حول شخصیت اصلی کتاب یعنی مبارزی انقلابی به نام «تابیوسان» شاهد چگونگی تکوین این اتفاق هستیم.
📌حالا دورهی جنگ وجدانه. دیگه نمیشه از هر طرف باد اومد، از همونور رفت. یه وقتی بود که میشد کنار گود واستاد یا توی خونه موند و کاری به کار هیچکس نداشت. اما امروز دیگه نمیشه. امروز جنگ عمومیه. ما نمیترسیدیم، فقط متشکل نبودیم، اتحاد نداشتیم. حتی اگه یه کرور هم باشیم، وقتی متحد نباشیم تنهاییم. دستتنها هم هیچکاری نمیشه کرد. آزادی بیشتر از نون به دلها گرما میده و آتیش آدما رو تیز میکنه. قدرت آزادی از نون بیشتره. من هیچوقت فکرش رو نمیکردم. ببین، حتی سنگای کوه هم به خاطر آزادی اعتصاب کردهن، اما بعضیا هنوز به خاطر نون دودلن که اعتصاب بکنن یا نه. -
با اینکه خوندنش خیلی طول کشید خیلی دوستش دارم، بخصوص که با اعتراضات سراسری ایران همزمان شد.
-
Buenisima!!
Cada vez me sorprendo mas cuando leo a Asturias... su narrativa en dos capitulos de este libro me hicieron recordar a Tolkien narrando el pasaje de la comunidad del anillo bajo las minas de moria.
Necesitamos dar a conocer mas el trabajo de Asturias! -
چشم انتظار در خاک رفتگان، داستان آدمهای زیادیه در امریکای مرکزی. آناستازیا که با پسر نامشروعش گدایی میکنه و تموم هدفش سیر کردن شکم خودش و پسرشه. خوان روخاس پیرمرد شب کاری که از دار دنیا فقط یک نوه داره و یک دوچرخه. به شوق نوش صبح ها برمیگرده خونه و از خستگی کار و مسیر بیهوش میشه اما هیچ وقت نمیتونه خواب آسودهای داشته باشه. مالنا تابای دختر جوانی که در روستای کوچکی معلم شده و امیدوار به تغییره..... و خیلی داستانهای دیگه.
اما یک شخصیت به نام تابیوسان و یک هدف که "اتحاد برای از بین بردن دیکتاتوری" هست همه این شخصیتها رو به هم وصل میکنه.
در این کتاب داستان یک انقلاب رو میخونیم...انقلاب علیه شرکت موز که با استعمار کارگران مردم رو به فقر و بیگاری و بدبختی کشونده. حکومت هم به خاطر منافعش پشت این شرکته، اما تا مردم با هم متحد و یکصدا نشن این انقلاب کار به جایی نمیبره....
از ادامه داستان صرف نظر میکنم تا لذت خوندن کتاب رو ازتون دریغ نکرده باشم. فقط باید بگم که گاهی در طول خوندن این کتاب دچار ملال میشین، اما سعی کنید این ملال رو تحمل کنید و مطمئن باشین در پایان از نتیجه راضی هستید. -
No acostumbro utilizar el adjetivo "épico" para describir obras literarias (por la confusión que esto tendría), sin embargo aplica muy bien para esta novela. Las dos entregas anteriores de la triología parecen ser únicamente prólogo para una obra que parace querer abarcar todo y consumirlo. Es una novela ambiciosa que logra casi todo lo que propone, y es (en mi humilde opión) la obra cumbre de Asturias, no por ser la mejor, sino por plasmar casi toda su identidad literaria en una narración.