
Title | : | Der Besuch der alten Dame |
Author | : | |
Rating | : | |
ISBN | : | - |
Language | : | German |
Format Type | : | Paperback |
Number of Pages | : | 155 |
Publication | : | First published January 1, 1956 |
Awards | : | New York Drama Critics' Circle Award Best Foreign Play (1959) |
»Claire Zachanassian, eine amerikanische Multimillionärin, kehrt in ihr Heimatdorf Güllen zurück, um sich zu rächen: Vor Jahrzehnten hat sie aus dem Dorf fliehen müssen, denn sie bekam ein Kind von Ill, ihrem Geliebten, und dieser Ill hat damals Zeugen bestochen, die beschworen, daß auch sie etwas mit Claire gehabt hätten. Sie bietet der Stadt eine Milliarde, wenn man ihr den noch lebenden Ill tot vor die Füße legt.«
Der Besuch der alten Dame Reviews
-
Der Besuch der Alten Dame = The Visit, Friedrich Dürrenmatt
A billionaire woman returns to her hometown on a terrible condition. She is ready to give a huge fortune to the people of the city in exchange for the killing of his youthful lover. The Visit is a 1956 tragicomic play by Swiss dramatist Friedrich Dürrenmatt.
The story opens with the town of Güllen preparing for the arrival of famed billionaire Claire Zachanassian, who grew up there. Güllen has fallen on hard times, and the townspeople hope that Claire will provide them with much-needed funds. Anton Schill is the owner of Güllen's general store and the most popular man in town. He was Claire's lover when they were young, and agrees with the mayor that the task of convincing her to make a donation should fall to him. ...
تاریخ نخستین خوانش: روز سی ام ماه آوریل سال1976میلادی
عنوان: ملاقات بانوی سالخورده: کمدی تراژدی در سه پرده؛ نویسنده فردریک دورنمات؛ مترجم حمید سمندریان؛ مشخصات نشر تهران، مروارید، سال1342، در99ص؛ چاپ دیگر تهران، چاپخانه سکه، سال1351، در98ص؛ چاپ دیگر تهران، امیرخانی، سال1382؛ در156ص؛ شابک9647190247؛ چاپ دیگر تهران، بردبام، سال1383؛ در156ص؛ شابک9649600213؛ چاپ دیگر تهران، نشر قطره، سال1389؛ در159ص؛ شابک9786001190049؛ چاپ سوم، نشر قطره، سال1390؛ چاپهای پنجم و ششم سال1392؛ موضوع نمایشنامه های نویسندگان سوئیس - سده20م
زنی بسیار ثروتمند، با شرطی وحشتناک، به زادگاهش بازمیگردد؛ او حاضر است، در ازای کشته شدن معشوق دوران جوانی خود، ثروتی هنگفت در اختیار مردمان شهر قرار دهد؛
پرده اول: پرده نخست با آماده شدن شهر «گولن»، برای ورود میلیاردر معروف «کلر زاخاناسیان»، که بزرگ شده ی «گولن» است، آغاز میشود؛ شهر «گولن»، در وضعیت اقتصادی دشواری قرار گرفته، و مردمان شهر، امیدوار هستند، که «کلر»، نیاز به بودجه ی مورد نظرشان را، برطرف کند؛ ...؛ «آلفرد ایل»، صاحب فروشگاه اصلی شهر «گولن»، و محبوبترین مرد شهر، که در زمان جوانی، عاشق «کلر» بوده، با شهردار شهر «گولن»، در اینکه، وظیفه ی متقاعد کردن «کلر»، برای یاری مالی به شهر را، به ایشان بسپارند، موافق است؛ «کلر»، همراه با دو نوکر شوهرش، یک پیشخدمت، دو خواجه ی کور، یک تابوت، و یک پلنگ سیاه در قفس، و اثاثیه ها، از راه میرسد؛ «کلر» آغاز به حرف زدن، با «آلفرد ایل» میکند، با وجود اینکه حالا هر دو، در دهه ی شصتم زندگی خود، بسر میبرند، و به طور قابل توجهی، اضافه وزن دارند، «ایل» وانمود میکند «کلر» را، به زیباترین شکل میبیند؛ «کلر»، توجه «آلفرد ایل» را، به پای پروتزی، و دست مصنوعی خود، جلب میکند؛ پس از استقرار در هتل «گولدن آپوستل»، «کلر» به مردمان شهر، که در خارج از ساختمان، برای یک جشن استقبال، گرد هم آمده اند، میپیوندد؛ «کلر»، اعلام میکند یک میلیارد (احتمالاً فرانک سوئیس)، نیمی برای شهر، و نیمی برای تقسیم میان خانواده های شهر، اهدا خواهد کرد؛ اهالی شهر، شادی میکنند، اما شور آنها، زمانیکه مستخدم «کلر»، گام پیش میگذارد، و شرط «کلر»، برای اهدای مبلغ یاری به شهر را، اعلام میکند، فروکش میکند؛ ...؛
پرده دوم: با گذر زمان، «آلفرد»، که اکنون از شرط «کلارا»، در مورد خودش آگاه هست، با دیدن شهروندان «گولن»، که برای خرید به مغازه اش میآیند؛ کم کم دچار توهمی شدید میشود؛ به ویژه وقتی میبیند، که مردمان وسایل گرانبهایی را، از مغازه اش خریداری میکنند؛ «آلفرد» از روی کنجکاوی به دیدن پلیس، و شهردار شهر، که آنها نیز، به تازگی از مغازه اش وسایل گرانبهایی را، خریداری کرده اند، میرود؛ اما آنها، به او اطمینان خاطر میدهند، که خطری از جانبشان «آلفرد» را، تهدید نمیکند؛ سپس از سر اضطراب، به دیدن کشیش میرود؛ کشیش نیز، نخست تلاش میکند تا او را آرام کند؛ اما سرانجام اعتراف میکند، که به آنها پولی پرداخت شده است، و به «آلفرد» توصیه میکند، که فرار کند؛ ...؛
پرده سوم: «کلارا»، با شخص تازه ای، در کلیسای شهر «گولن» ازدواج میکند؛ معلم مدرسه، و دکتر شهر «گولن»، به دیدن «کلارا» میروند، و برای او توضیح میدهند، که از لحظه ی ورود او به شهر، مردم بدهی قابل توجهی را، بالا آورده اند؛ معلم مدرسه، به او التماس میکند، که دست از خواسته اش برای انتقام بکشد، و با قلب گشاده مردم شهر را، مورد لطف و یاری خود قرار دهد؛ ...؛
تاریخ بهنگام رسانی 05/12/1399هجری خورشیدی؛ 24/11/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی -
از بهترین نمایشنامههای عالم بشریت. گره و کشمکش اصلی آن را میشود به هزاران موقعیت روزمرهای که خودمان درشان قرار میگیریم هم تعمیم داد و دید که ما هم در بسیاری از موقعیتها چقدر غیراخلاقی تصمیم میگیریم
-
مسرحية ممتعة رغم مأساوية أحداثها
صفقة مُربحة.. ثروة كبيرة في مقابل موت شخص واحد فقط
السيدة العجوز الغنية تعود لبلدتها وتُدين حبيبها الأول وترغب في شراء العدالة بالمال
تتصاعد الأحداث وتظهر الخفايا المُظلمة في الطبيعة الانسانية بالتدريج
تتحول مشاعر ونفوس أهل البلدة وتبدأ محاولات البحث عن تبرير أخلاقي للقتل
أبدع دورينمات في تصوير سحر المال وقوته في التأثير على البشر -
یکی از نمایشنامههای بینظیری بود که خوندم!
-
Dürrenmatt is simply hilarious. I had to read this for school and I'm telling you, in my 12 years of school there are not many books that I enjoyed but I definitely enjoyed the Visit.
On one hand this play is witty and philosophical, it criticizes our society. On the other hand it is smart and funny, as Dürrenmatt sets his characters in a light, which doesn't let us take them and the whole deadly situation too serious.
Thumbs up for the Visit. -
4.5
عدالت، مفهومی گنگ و انتزاعی
اگرچه این بار اولی نیست که مفهوم عدالت زیر سوال برده میشه، با اینحال باید اذعان کنم که این نمایشنامه، بهترین و به یادماندنیترین موردی بوده که من تا حالا بهش برخوردم.
داستان راجع به شهر فقیر و درماندهای هستش که چشم به راه زنی بسیار ثروتمند به نام "کلر" هستش تا با قول مساعدت و سرمایهگذاری، اونها رو از ورطه فلاکت نجات بده و چرخه کار رو دوباره به راه بندازه. اما زن در عوض، پیشنهادی به مراتب سخاوتمندانهتر از اون چیزی که مردم شهر در تصورشون بوده به اونها میده مشروط به اینکه براش کسی به نام "آلفرد ایل" رو، که بسیار مورد احترام مردم شهره و سابقا روابط عاشقانهای با این زن داشته، بکشن!ا
این داستان به ظاهر ساده، به سرعت ارتباطی قوی با مفاهیمی چون عدالت، فقر، سرمایه، خرد جمعی تودهها و ارزشهای اخلاقی در ذهن مخاطبش برقرار میکنه و کاملا نشان از حال و هوای فضای بعد از جنگ جهانی دوم، و دغدغههای ناشی از تامل در عللی که منجر به شروع اون جنگ شد، داره.
داستان در پی اونه تا با به زیر کشیدن عدالت به عنوان یک فضیلت اخلاقی، نشون بده که عدالت کالایی انعطافپذیر و خریدنی هستش. "کلر" با خریدن مردم یک شهر در پی عدالت و انتقام برای حکمی هستش که باعث شد اون به یک فاحشه بدل بشه. حکمی که روزی با خریدن دو شاهد قلابی در زیر چتر عدالت، به طور ناعادلانه بر اون تحمیل شد. اما امروز با در اختیار داشتن ثروت کافی، "کلر" قادره کشتن یک نفر رو عین عدالت جلوه بده. در این راستا، تقلای اولیه شهردار برای حفظ ارزشهای اخلاقی و سخنرانی اون در صحنه پایانی نمایش، حقیقتا به یادماندنیه.
تنها چیزی که یکمی من دوست نداشتم، فضای مضحک و طنزآلود نمایشنامه بود. اگرچه متوجهم که هدف بیشتر این بوده تا با توجه به درونمایه داستانی، فضای نمایشنامه هرچه بیشتر ابزورد و گروتسک باشه(ببخشید دیگه! معادل فارسی خوب نداشت انصافا!)، با اینحال بنظرم بعضیجاها موفق نبود و به سمت لودگی و مسخرگی میکشید. -
The Visit
A Drama in Three Acts
By Friedrich Dürrenmatt (1921-1990)
Dürrenmatt is a Swiss author of the early twentieth century. He wrote novels and plays in Swiss-German language.
“The Visit” in the original name called “The Visit of the Old Lady” is a play the author often emphasized that was intended first and foremost as a comedy.
However, it is difficult to ignore the dramatic, even cruel background and strive for revenge and death for the accused Anton, the wrongdoer.
The Old Lady is coming back to the village of her youth, the playground of her young love. She gave her everything to Anton until she fell pregnant. Her lover refused to recognize to be the father. He even found two witnesses to prove his innocence.
So, the girl had to leave town but swore to return one day to claim justice.
She was now a rich old lady and promised a fortune to the village and every inhabitant, in exchange for the dead body of Anton.
The entire population, proud and obfuscated refused the deal, initially.
But the old Lady said she could wait, and she was right.
The dialogues are indeed witty, short and always to the point as they should be in a comedy.
But the background is a cruel drama which shows the inevitable true nature of the human being.
The originality of the story, the quality of style and writing, as well as the simple settings of the stage, should make this a popular play even today, as everything is timeless. -
نمایشی قوی از هیولای فقر...
یک کمدی سیاه با نقدهایی عمیق به جامعه مدرن، وقتی پول و طمع عدالت را فاسد میکند.
بعد دیدن فیلم "بی همه چیز" فهمیدم که اقتباسی از این نمایشنامه هستش و کنجکاو شدم بخونمش. کتاب با اختلاف از فیلم ساخته شده بهتره. -
لحن طنز این نمایشنامه گروتسک بعقیده من به تاثیر مضمون مورد نظر نویسنده ضربه زده بود. به همین خاطر شخصا فیلم بی همه چیز رو که اقتباس ایرانی از این کتابه، بیشتر دوست داشتم .
شاید اگر اول نمایشنامه رو خونده بودم نظرم چیز دیگه ای بود.
بهرحال لذت بردم -
عشقی که نفرت میشود، امیدی که شهوت میشود، وفاداری ای که خیانت میشود و وجدان عمومی که معلوم نیست آیا واقعا چیزی بیش از میل عمومی است؟
آدمها تغییر میکنند، ولی چه چیز این تغییر را ممکن میکند؟ چه چیز آن را روا میکند؟
این نقد محتوای اثر را لو می دهد
چه کسی ایل را کشت؟ بانوی سالخورده یا مردم گولن؟ از نظر من این سوال تا حدی فریبنده است. حتی اگر بخواهم تندتر باشم، باید بگویم این سوال مناسب جامعه شناسی عامه پسند است نه جامعه شناسی انتقادی: دولت مقصر است یا ملت؟
نه اینکه بخواهم سوال پیش را تحقیر کنم، ولی گمان میکنم برای نمایشنامه ای در این حد از درخشش میتوان سطوح دیگری از تحلیل را هم بازشناسی کرد: اینکه ایل چگونه کشته شد، یا به عبارت دقیقتر: فرآیند مرگ ایل چه بود؟ دقیقا همینجاست که نمایشنامه درخشش خود را نشان میدهد. ایل بی گناه نبود، کلر هم مستبدی ازلی-ابدی نبود. تاریخ زندگی این دو، دوگانه ظالم-مظلوم را بیمعنی کرده بود. پس این پرسش، پرسشی است نه تنها انتقادی، بلکه تاریخی. اگر بخواهم پرسش دوم را بازتر کنم باید به آرنت ارجاع دهم
هانا آرنت در «توتالیتاریسم» خود با نقد مفهوم حقوق بشر نشان میدهد که این مفهوم از فرط انتزاعیت و بی خانمانی هیچ توانی در خود ندارد: «حقوق بشر، حقوق آنانی است که ... هیچ مایملکی جز بشر بودن برایشان باقی نمانده است ... حقوق آنانی است که هیچ حقوقی ندارند» چرا؟ چون مفهوم «بشر» از فرط صوری و انتزاعی بودن هیچ محلی برای تحقق ندارد. حق، اگر مفهومی ایجابی باشد و نه سلبی، همیشه با تمایز همراه است. آرنت که تحلیل آلمان نازی را در نظر دارد مثال جالبی از دستگاه توجیه کننده نازی ها میزند. دستگاهی که کار آن توجیه «حذف» معلولان ذهنی، جسمی و یا افراد محکوم به مرگ است. نکته جالب تحلیل او این است که در حلقه ای که قضاوت «عمومی» شکل میگیرد خود این افراد حضوری ندارند. نادیده گرفته شدن آنها برای احقاق حقوق یک «جماعت»* با انتزاعیت حقوق «بشر» سازگار از آب در می آید
حال با این دقت نظر آرنتی به سراغ «ملاقات با بانوی سالخورده» برویم. وقتی شهردار در اولین برخورد با قاطعیت پول را پس میزند و به حکم «وجدان بشری» طرف ایل را میگیرد، ایل هنوز بخشی از جماعت است. ولی تغییرات عام جماعت شهر گولن خبر از بازنگری در یا شکل گیری تعبیر جدیدی از این وجدان، اخلاق یا حق بشری دارد. ایل به دنبال احقاق حق حیاتش، به سراغ نمادهای اجتماعی می رود: پلیس، شهردار، کارگر و حتی خانواده. ولی نکته جالب انکار ادعای ایل است: انکار خود ایل. ایل در دادگاهی که خود حضور نداشته محکوم به مرگ است. مرگی که به ن��ع جماعت است: تنها زمانی میتواند به رسمیت شناخته شود که سرنوشت (محدودیت، افول یا مرگ) خود را بپذیرد. حقوق و اخلاق عام و بیصورت بشر، همانطور که در نطق آغازین شهردار به نفع ایل است، در نطق پایانی علیه او به کار میرود. مرگ ایل، ایلی که دیگر بخشی از جماعت نیست، مرگ یک «بشر» بود و به همین دلیل هیچ کس مسئول آن نبود. تمدن (همانطور که در مونولوگهای پایانی کشیش، شهردار، رئیس ایستگاه، نقاش و از همه مهمتر معلم، این وجدان معذب رام شده، معلوم است) بر پایه همین مرگ، مرگ «آن» انسان و تولد «بشر» بنا شده است
محفوظ بماند دارایی مقدس ما -
محفوظ بماند صلح
محفوظ بماند آزادی
شب ظلمانی [فقر] از ما دور بماند
و شهرما دیگر تا ابد تاریک نگردد
این شهر تازه پا و پرشکوه
تا ما با خوشبختی از خوشبختی لذت ببریم
(نیایش پایانی همه مردم شهر، پس از عزیمت بانوی سالخورده از شهر)
مفهوم جماعت را بجای جامعه به کار گرفتم چون اولی متضمن ارتباطات تاریخی و هویتی پررنگ تری است *
جماعت و جامعه را باید به ترتیب برگردان دو واژه زیر دانست
community
society -
Einfach nur genial böse :) Ein Lesegenuss von der ersten bis zur letzten Seite
Schon im Titel führt Dürrenmatt den Leser an der Nase herum. Der Besuch der alten Dame klingt so harmlos, dass sich erst auf den zweiten Blick der Abgrund des Stückes auftut.Es ist wahrlich keine nette alte Dame, die Friedrich Dürrenmatt im verlotterten Provinzkaff Güllen aussteigen lässt. Nein, die steinreiche Claire Zachanassian hat es faustdick hinter den Ohren. Den unterwürfigen Speichelleckern des heruntergewirtschafteten Städtchens macht sie ein unmoralisches Angebot: Im Austausch für eine Finanzspritze von einer Milliarde fordert sie den Tod ihres früheren Liebhabers Alfred III. Dürrenmatt liefert eine groteske, rabenschwarze und beim Publikum höchst erfolgreiche Abrechnung mit der Scheinmoral des Bürgertums und den Verlockungen des Wirtschaftswunders. Amüsant, tiefgründig, genial. -
You can’t buy justice. Or can you?
That is the question when billionaire-by-mulltiple-marriages Claire Zachanassian returns to her home village, offering the town 1 billion for murdering her former love who wronged her grievously in the past. Will the people cave?
A brilliant, sarcastic tragicomedy on moral corruption, justice, and materialism - a German classic. -
Commedia tragica scritta nel 1955, grande successo di pubblico, generalmente riconosciuta come il capolavoro dello svizzero. Agli esordi nella lettura della sua produzione teatrale, ho all’attivo solo “I fisici” non sono in grado di avvalorare la tesi mentre posso asserire che mi troverebbe una spettatrice entusiasta e che già mi reputo una lettrice ampiamente soddisfatta. I testi teatrali di Dürrenmatt creano una dimensione surreale e grottesca al pari dei racconti di Buzzati o dei romanzi kafkiani ponendo al centro un individuo, all’interno di un microcosmo ben definito, in una totale condizione di annientamento mentre tenta invano di svincolarsi dalla morsa del caos e dalla pressione di un potere sempre ben individuabile.
È questa la volta di Alfred Ill, sposato, con figli, povero in canna come tutti i suoi concittadini che vivono in una tristissima cittadina, Güllen, un tempo centro di una attiva produzione industriale, ora caduta in miseria, quasi rassegnata al suo destino pestifero e grigio. La scena si apre nella stazione del paese, agli antipodi da qualsiasi rappresentazione della Svizzera verde, come da immaginario collettivo, e qui Alfred Ill ha la speranza di poter riscattare il suo misero destino e fare da tramite anche al riscatto dell’intera cittadina. È in arrivo Claire Zachanassian, illustre concittadina, MILIARDARIA, la stessa Claire che a suo tempo fu la sua amata, si è certi che non disdegnerà di aiutare i suoi miseri compaesani, ci si appresta dunque a preparare la migliore delle accoglienze. E lei arriva, ma in anticipo, ed è strana e bizzarra (non rivelo nessuna delle sue particolarità), la sua presenza si palesa con il suo essere, con il suo seguito, con la sua strana richiesta: donerà un miliardo da ripartirsi fra fabbriche e cittadini in cambio dell’amministrazione della giustizia. Vorrebbe istituita la pena di morte per uno solo di loro: Alfred Ill. Rivelare oltre sarebbe deleterio, non conoscendo affatto la storia, ho goduto di ogni singolo sviluppo, curiosa e speranzosa fino all’epilogo che naturalmente non ha tradito la poetica dell’autore.
Al centro ancora una volta la riflessione sulla giustizia, come in tutta la sua produzione, qui non negata ma comprata insieme all’etica, alla morale, alle debolezze umane. Il personaggio della ricchissima Claire è di una potenza diabolica, capace di racchiudere in sé tutti i mali del mondo, gioca perfettamente con le esistenze altrui semplicemente comprandole, perfettamente consapevole del potere del denaro, ribaltando così l’etica e la morale, rendendo perfida e distruttiva quella alimentata dalla povertà. Consigliatissimo. Buona lettura. -
Brilliant! I've compared this book to fine German engineering... every perfected detail has a purpose and nothing is superfluous. Swiss born Durrenmatt was a minister's son who lived through WW2, and spent his life working and re-working (and re-re-working!) these plots while figuring out his own standings on faith and human nature. He's an intellectual but not an idealist, believing in the goodness of human nature while knowing full well its limits. The book is rich with insights into the hypocracies in human nature ("Everyone can be bought"), but I wouldn't call him a cynic, since he's not particularly judgemental about this fact, and because he still believes that good/bad deeds have their consequences... and by consequences, I don't mean other-worldly, he's a humanist, but on this earth, our sub-conscious acts as our own inner policeman.. I personally find great comfort in that thought.
-
کلر زاخاناسیان: من به شما یک میلیارد میدم و به جای اون عدالتو برای خودم میخرم.
«سکوت مطلق»
شهردار: این حرف و باید چطور معنی کنم،خانم عزیز؟
کلر زاخاناسیان: همونطور که گفتم.
شهردار: آخه عدالتو که نمیشه خرید.
کلر زاخاناسیان: همه چیزو میشه خرید. -
Kommt zwar nicht an „Die Physiker“ ran, ist aber wie immer sehr raffiniert, grotesk und zum Nachdenken anregend!
-
Άλλος ενας θεός του γερμανόφωνου θεάτρου.
Και ο ενθουσιασμός μου διπλός, γιατι αυτη τη φορα τον διάβασα στο πρωτότυπο
Τα ηθικά διλήματα και πως το χρημα ολα τα κανει πέρα και ολα τ αγοράζει, οι ανθρωποι που δεν ειναι κακοί αλλα ειναι αδυναμοι - ειναι δηλαδη ��νθρωπινοι, οπως εσυ κι εγω, το λύγισμά τους μπροστά σε μεγαλα, σχεδον αρχαιοελληνικά διλήμματα, η υπαρξη του χορού, οπως στην αρχαια τραγωδία, οπου ολη η φυση συμπάσχει, το αναμικτο του τραγικού με την κωμωδία και τα λεπτά ορια απο το ανεπαισθητο μειδίαμα ως το ριγος της αληθινής συγκίνησης, όλα αυτά τα κανει ο Ντυρενματ, κι ακομη περισσοτερα, δεν θελω να πλατυασω για τον φοβο των σποιλερ, ειναι τρομερό το εργο αυτό. Χαμός γινεται στην μικρή μας πολη...
--------
"Η αγάπη σου πέθανε πριν απο πολλά χρόνια. Η δική μου δεν μπόρεσε να πεθάνει. Αλλά ούτε και να ζήσει. Κι ετσι μετουσιώθηκε σε κατι Κακό, όπως κι εγω η ίδια."
***** -
Chi è Claire Zachanassian, la vecchia signora multimilionaria ridotta ad un rottame umano, che dopo tanti anni di assenza torna a Gullen, la sua cittadina natale ridotta allo stremo per la miseria,con le fabbriche chiuse e la gente senza lavoro? Io l’ho vista come personificazione del capitalismo avanzato, inteso come espressione di un modello sociale spietato e cinico in cui quello che conta è solo ed esclusivamente il potere economico finanziario.
Che cosa vuole Claire Zachanassian in cambio dell’offerta di aiuto alla città dove nacque , crebbe e visse il primo amore con Alfredo Ill? Vuole giustizia, e giustizia avrà.
Una commedia dal contenuto tragico (o si potrebbe anche definire una tragedia dai toni comico-grotteschi), sottolineato dal finale con il coro simile a quello delle tragedie greche che riassume e commenta gli avvenimenti, in cui l’autore affronta il tema a lui caro dell’”ingiustizia” della giustizia umana, ma soprattutto offre spunti di riflessione sull’insidia del capitalismo più becero, capace di assoggettare gli uomini alla sua cinica regola: “mors tua, vita mea”, dimenticando ogni sentimento di solidarietà umana. Un dramma crudele, come l’ha definito lo stesso autore, modernissimo. -
اولین کاری بود که از دورنمات می خوندم. چه موضوعی، چه درونمایه ای، چه طرح نمایشی ای! لذت بردم.
چقدر شخصیت پردازی کلارا رو دوست داشتم. این که از قبل همه چیز رو آماده کرده بود و هر چی جلوتر می رفتی تازه می فهمیدی که چی به چیه و این کارا برای چیه. البته این رو هم دوست داشتم که خودش آگاه بود به رنجی که کشیده و این که چطور تبدیل شده به این بانویی که الان هست و خب دنبال انتقام و عدالت بودنش هم طبیعی بود.
اون تصمیمی که ایل گرفت هم به شدت متناسب با درونمایه ی کار بود. چون اون رنجش رو کشید و این بقیه بودن که حالا داشتن مرتکب گناهی بزرگتر می شدن و بدون شک اونا هم باید یک روزی به عذابشون برسن.
در کل با این حجم تغییر دکور و حضور جمعیت مشکل داشتم اما این رو می پسندیدم که آدم ها گاهی به جای دکور عمل می کردند و به طور آشکار این رو نشون می دادن و به مخاطب یادآوری می کردن که همه چیز یه نمایشه. -
تا حالا کتابهای زیادی خوندم که داستان خوشخوانی داشته اند اما راستش نه تنها جزییاتی از کتابها رو به خاطر نمیارم بلکه از کلیات داستان هم چیزی یادم نیست. مثل کتابهای پل استر و ریموند کارور. اما بعضی از کتابها هرگز از خاطرم پاک نشده و گاهی مدتها درگیر کتاب بوده ام. نمایشنامه "ملاقات بانوی سالخورده" از همین دست کتابهای به یاد ماندنیست. داستانی از کینه، نفرت، دروغ و خیانت، عشق، ثروت و هیولای فقر که بسیار میشه در باره اش صحبت کرد و استعاره هایی که می تونه داشته باشه رو تفسیر کرد.
نمایشنامه ای فوق العاده از نویسنده ای به نام، با ترجمه ای خوب از استاد نمایش حمید سمندریان که فروغ فرخزاد ترجمه اشعارکتاب رو انجام داده. توصیه می کنم کتاب رو بخونید، وقت زیادی نمی گیره. البته چاپ های قدیمی ترش به خاطر اینکه احتمالا اصلاحات کمتری داشته قطعا بهتره. -
Ein besonderes Theaterstück, das Humor und Tragik hervorragend miteinander verbindet und den Leser mit der Frage zurücklässt, wie weit man selbst bereit wäre zu gehen, wenn die eigene Existenz davon abhängen würde.
-
ماذا سيكون تصرف الانسان وكيف تتحول اخلاقه ويفقد إنسانيته فيتكلم ضميره ويقنعه ان ما رفضه سابقاً وكان خطأ ، الآن سيكون هو التصرف الاصح في سبيل العدالة وكل ذلك طمعا في وعد السيدة العجوزة بنت المدينة واسمها سيدة كلير التي تنتظرها مدينة جوالين كلها لتعطي لهم أي اموال تنتشلهم من الفقر الذي أصاب المدينة كلها بعد الحرب
كلير: يا ايها القس هل تواسي المحتضرين والمحكوم عليهم بالإعدام
القس : عقوبة الإعدام ملغاة في بلدتنا يا سيدتي الجميلة
كلير : ربما تعاد ثانية
كلير: ايها الطبيب هل تصدر شهادات وفاة
الطبيب : شهادات وفاة!! نعم بأمر من السلطات
كلير : توقع حدوث سكتة قلبية في المستقبل
يوجد بعض الحوارات في المسرحية عظيمة مثل مناقشتها مع المعلم والطبيب
المعلم : يا سيدتي كلير ضعي نفسك في موقعنا فنحن من عشرين سنة نحاول ان نغرس في هذا المجتمع الفقير بذور الإنسانية، فالطبيب يذهب بسيارته القديمة لعيادة المصابين، وانا رفضت التدريس في مدرسة اخري، فلم كانت كل تلك التضحيات، من اجل المال؟ طبعا لا
هل كان ذلك حبا خالصا للإنسانية؟ لو قلت ذلك ستكون تلك مبالغة ولكن تجلدنا كان من اجل أمل في عودة جوالين مرة اخري إلي عظمتها، إنما نحتاج الي مساعدة وقرض لشراء وتشغيل المصانع والمدينة
كلير : كلها ملكي البلدة كلها، لقد اشتريتها وامرت بتوقف العمل بها، املكم كان جنونا، صبركم كان سخفا، تضحيتكم كانت حمقاء، لقد اضعتم حياتكم هباء
المسرحية ليست فقط عن ان المال يشتري كل شئ حتي العدالة ولكن عن التغير الاتوماتيكي في اخلاق البشر وكيف ينافقوا ليحصلوا علي مرادهم وكيف يقفوا ويفتخرون بالفريد الذي كان املهم في المعونة من السيدة العجوز ثم فقدانهم انسانيتهم ويقنعوا أنفسهم ومن حولهم انه في سبيل العدل يجب التخلص منه
كلير : الإنسانية يا سادتي خلقت لخزائن أصحاب الملايين، إن من يملك امكانياتي المالية يستطيع ان يضع للدنيا نظاما خاصا به، لقد جعلت مني الدنيا عاهرة فلاجعلهن منها دار فجور -
شاید خاصیت کوتاه بودن نمایشنامه است که خیلی مفهوم پشت پرده باقی نمیونه، اما با این وجود طعن تلخ زیبایی رو از ابتدای نمایش داشت.
برای من تداعی گر ورود سرمایه داری و مدرنیته به صورت وارداتی به یک کشور بود (مانند وضعیتی که در ایران پیش آمد)، وقتی که از کل مدرنیته زرق و برقشه که چشممون رو میگیره و سنت در تاوان یک اشتباه به دست بدتر از خودش ذبح میشه و شاهدان این واقعه رو با خصایل انسانی به نیکی تعبیر میکنن. -
"هیولاهای موحش بی شمارند، زلزله های سهمگین، آتشفشان ها، طوفانهای سهمگین
همینطور جنگها، و زره پوش هایی که مزارع ما را ویران میکنند
و قارچ خیره کننده و خورشید آسای بمب اتم
ولی هیچ یک موحش تر از هیولای فقر نیست
چه در فقر حوادث راه ندارد و نوع بشر در آن مایوس و ناامید پیچیده میشود و ردیف میکند روزهای خراب را در پشت روزهای خراب
مادران چاره ای ندارند که بنگرند چگونه عزیزانشان به نابودی میروند
ولی مرد تصور عصیان میکند، به فکر خیانت می افتد." -
There’s a lurid whisper of dread in The Visit. Elements of Bergman’s Summer With Monika find themselves in The Lottery by Shirley Jackson. We only need the onion choppers from Die Blechtrommel.
I wasn’t sure what to expect from this play but was pleasantly surprised. The author has a measured grasp of a simple proud populace concealing an atrocity. The hypocrisy of station exculpates but only to a degree. -
در بين موجودات زنده، فقط انسان ها هستند كه با رفتارشان توانايي ساختن هيولا از ديگران را دارند و شايد همان هيولاها روزي بازگردند و انتقام هيولا شدنشان را بگيرند. همان طور كه كلر بازگشت و از آلفرد انتقام گرفت. ولي هيچ يك از اهالي شهر به جز معلم نفهميد كه در اصل انتقام اصلي از آن ها گرفته شد.
-
7.12.2020
4,5*
Einfach, weil es mit meiner Schwester lustiger war als alleine und ich Claire vermutlich noch einen Tick lieber mochte als beim ersten Mal ^^
7.1.2020
Die Randnotizen im Anhang sind der Hammer xD -
Okay, ich hab ein neues Lieblingsdrama.
-
Ich muss da wohl erstmal eine Nacht drüber schlafen...