کویر by نصرت رحمانی


کویر
Title : کویر
Author :
Rating :
ISBN : -
Language : Persian
Format Type : Kindle , Hardcover , Paperback , Audiobook & More
Number of Pages : -
Publication : First published January 1, 1955

کتاب شعر کویر نصرت رحمانی را انتشارات گوتنبرگ در سال 1344 انتشار داده است


کویر Reviews


  • Ahmad Sharabiani

    Kavir = Desert, Nosrat Rahmani
    Nosrat Rahmani (1929 – June 16, 2000) was an Iranian poet and writer. He died in Rasht in June 2000 at the age of 71.
    تاریخ نخستین خوانش: سیزدهم ماه ژوئن سال 1974 میلادی
    عنوان: کویر؛ شاعر: نصرت رحمانی؛ تهران 1334؛
    عنوان: کوچ و کویر؛ شاعر: نصرت رحمانی؛ تهران، در 203 ص
    حرفی اگر باقی باشد: بر پیشانی تابوت من نگاه کن! نوشته اند: - نصرت «ترمه» را آفرید از «کویر»، «کوچ» کرد و «میعاد در لجن» نهاد و ... میاندیشم هنوز آیا من مرد غریب این سرزمین نفرین شده ام؟ آیا هنوز ریشه ی خشک بوته ی این کشتگاه طاعون زده ام، که در آن واقعه ی داسی خونین در دستی بیرحم از بیخ درواش کرد؟ آیا من همان مرد ام. که شب هزارساله تلاش خود را رد انزوای سرد چال عفن دلهای هرجایی به امید دیدار خورشید زیج نشست و ... و صبحگاه به جای خورشید کرکسی را دید که از کران آسمان به کران دیگر پرسه میزند؟؛ هنوز میاندیشم و باز میاندیشم...؛ آری من هنوز فرزند شبهای تکه زمینی نفرین شده ام!؛ ... و تو ای خواب زده! بیهوده در سراب اشعار سیاه من به دنبال خورشید گمشده ی خود میگردی؛ جز گوری تهی و تابوتی قفل شده چیز دیگری نخواهی یافت. در آن تابوت را مگشای که نفرینی من خواهی شد. و در آن به جای طلسم مفقودت جسدی را خواهی دید همشکل و همنام من که در کف دست چپش خطوط ناشناس سردرگمی ست که چنبر زده و میلولند. ... و در دست راستش کتابی ست که در هر صفحه اش زخم پلیدی به جای گل شعری روییده است. اگر سینه اش را بشکافی کویر تشنه ای را خواهی یافت که گورستان همه زیباییهای کثیف و عشقهای سرطانی است. ... به توام به تو که چون سایه در پی من میدوی!؛ به کجا میخواهی بروی؟ با من میا به چهار راهی خواهی رسید که اگر فریاد بزنی از هر چهار طرف جواب خواهی شنید: - از آن راه...؛ اما هر یک راه را که انتخاب کنی به دروازه ای خواهی رسید که چند استخوان سینه و چند قلم پا جلوی درش به جای گل و گیاه روییده. کتیبه ای بر قفل آن آویزان است که نام تو بر آن حک شده، و جغدی بر سر آن دروازه، کنار جغد ماده ای مرده نشسته، خنده میکند...؛ به توام ... به تو ای خواننده. چشمانت را به دست کلمات جذامی بیرحم اشعار سیاه من مسپار، که در آن اگر روزنه ای پیدا شود درمان نیست!؛ دردی است که تمام زندگی ات را برای پنهان کردن آن هدر کرده ای!؛ اینجا برای تو خواب زده ای، که سالها پیش از تولدت زندگی را به پایان رسانده ای هدیه ای به ودیعه نگذاشته اند، نه تنها برای تو، حتی برای مردمان بی پیغمبری که به کتابی نیازمندند و برای دیگر جهنم نشینان بیگناه...؛ ... من برای تو ای خواننده جز طلسم سیاهبختی و یاس، هدیه ای همراه نیاورده ام!؛ اما اگر تو به جهنم میروی؛ اشعار مرا هم با خود ببر. نصرت رحمانی- 1336
    هجری خورشیدی
    نخستین انتشار این دفتر شعر در سال 1334 هجری خورشیدی بوده است، کتاب شعر «کویر» نصرت رحمانی را انتشارات گوتنبرگ نیز در سال 1344 هجری خورشیدی منتشر و سپس بارها با دو دفتر شعر از ایشان با عنوان: «کوچ و کویر» چاپ شده است. نصرت رحمانی دوره آموزش‌های دبستانی و دبیرستانی را در تهران به پایان رساندند و سپس وارد مدرسه ی پست و تلگراف و تلفن شدند. ایشان به کار در رادیو و روزنامه‌ نگاری پرداختند؛ همچنین مسئوول صفحات شعر مجله زن روز بودند. در دههٔ چهل و پنجاه شمسی، طرفداران بسیاری در میان مردم به ویژه جوانان داشتند. ایشان اواخر عمر در شهر رشت زندگی می‌کردند. دفترهای شعر ایشان: کوچ؛ کویر؛ ترمه؛ میعاد در لجن؛ حریق باد؛ درو؛ شمشیر معشوقه قلم؛ پیاله دور دگر زد؛ در جنگ باد؛ هستند. خود زندگینامه نوشتاری نیز دارند با عنوان: « مردی که در غبار گم شد »؛ روانش هماره شادمان. ا. شربیانی

  • Amir

    مادر منشین چشم ب ه ره برگذر امشب
    بر خانه پر مهر تو زین بعد نیایم
    آسوده بیاران و مکن فکر پسر را
    بر حلقه این خانه دگر پنجه نسایم
    با خواهر من نیز مگو :
    او به کجا رفت
    چون تازه جوان است و تحمل نتواند
    با دایه بگو : نصرت ، مهمان رفیقیست
    تا بستر من را سر ایوان نکشاند
    فانوس به درگاه میاویز! عزیزم
    تا دختر همسایه سر بام نخوابد
    چون عهد در این باره نهادیم من و او
    فانوس چو روشن شود آنجا بشتابد
    پیراهن
    من را به در خانه بیاویز
    تا مردم این شهر بدانند که ؟ بودم
    جز راه شهیدان وطن ره نسپردم
    جز نغمه آزادی شعری نسرودم
    اشعار مرا جمله به آن شاعره بسپار
    هر چند که کولی صفت از من برمیده است
    او پاک چودریاست تو ناپاک ندانش
    گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده
    است
    ب گونه او بوسه بزن عشق من او بود
    یک لاله وحشی بنشان بر سر مویش
    باری گله ای گر به دلت مانده ز دستش
    او عشق من است آه ... میاور تو به رویش

  • ZaRi

    ای رهگذر ، درنگ که چون مار تشنه کام
    خوابیده ام کنار گون های نیمه راه
    زنجیر تن به زهر هوس آب داده ام
    تا پیچمت به پای در این دوزخ سیاه
    ابلیسم
    ای رهگذر ابلیس زندگی
    مردم فریب و رهزن و خودخواه و خون پرست
    خورشید من سیاهی و فریاد من سکوت
    هستی من تباهی و پیروزی ام شکست
    بر سینه ام مکاو کویریست جای دل
    تف کرده از نفس های ناکسان
    امیدهای من همه در او فنا شدند
    جز جای پا نمانده از آنها به جا
    نشان
    در دیده ام مخواب که گوریست جای چشم
    در آن نگاههای مرا خاک کرده اند
    هر گه که طرح عشق کشیدم ، به گونه ای
    با زهر کینه عشق مرا پاک کرده اند
    تابوت من کجاست که در انتظار مرگ
    در این کویر شب زده تنها غنوده ام
    ای مرگ سر گذار دمی روی شانه ام
    شعری برای آمدنت من سروده ام

  • hooman farrokhi

    درسته خیلی با شریعتی حال نمیکنم ولی نثر این کتاب خیلی منو گرفت

  • Bahman Bahman<span class=

    یاران
    وقتی صدای حادثه خوابید بر سنگ گور من بنویسید:
    یک جنگجو که نجنگید
    اما شکست خورد